درباره من

عکس من
تهران, Iran
با سلام؛ این وبلاگ برای آرشیو نوشته هایم است. به عبارت یک بک آب به حساب می اید.بنا براین خیلی دیر به اینجا سر میزنم در صورت که با نویسنده کار ضروری دارید، لطفا" به این http://hydari44.blogfa.com/ وبلاگ بیاید و یابا این ایمیل تماس بگیرد hydarie@yahoo.comبا تشکر

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

سلام واحترام به تمامی خوانندگان وبلاگم.

مدت است که بعضی از دوستان، چه در پیام های عمومی وچه خصوصی، فرموده اند که نوشته های این حقیر نا امید کننده، شخصی، از سر عقده گشای، تهمت،توهین به کرامت انسانی،حرمت شکنی ودر یک کلام(دروغ) است.!
این حقیر در این پست نه قصد دفاع دارم ونه جبهه گیری، بلکه پاره توصیحات به نطرم لازم وضروری آمد که خدمت شما سر وران گرامی عرض میکنم. لازم به ذکر است که از همه دوستان که لطف کرده اند ونظر داده اند کمال تشکر را دارم.
استنباط من از نشر این پیام ها این است که بعضی خوانند گان محترم وبلاگم فکر میکنند من ادمی هستم که سختی زیادی کشیدم گذشته تلخ وزندگی سخت وفقیرانه داشته وبه اصطلاح درتمام عمرم یک فرد تو سری خور بودم ودر زندگی نتوانستم حق وحقوقم را از دیگران بگیرم ودر کل ادمی هستم تنها ودور از اجتماع ومنزوی و...!!! که حالا به مدد انتر نت وفضای مجازی فرصت گیر اورده وعقده گشای میکنم.
باید خدمت این دوستان عرض کنم که شما کاملا"در اشتباه هستید.!
این حقیر سومین واخرین فرزند خانواده هستم(حتما"میدانید که فرزند اخری ناز دانه خانواده است) خدارا شکر مادرم به علت یک بیماری دیگر نتوانست به قول معروف بچه بیاورد وگرنه حالا یک درجن کامل بچه قد ونیم قد مرا (دادی )صدا میکردند.
من نه، از خانواده خان هستم ونه، ملیک ونه داروغه ونه ارباب. بلکه دهقان زاده هستم از طبقه متوسط که مالک مقداری زمین زراعتی که ارث پدری هست بودم که حالال هم به امان خدا رها شده است.
پدر ومادری دارم بسیار مهربان،دلسوز وفداکار. در کودکی شاد ترین وراحت ترین زندگی را داشتم(نسبت به دیگر هم سن سالانم) از محبت های پدر ومادرم والبته برادرانم توانستم باسواد شوم وخواندن و نوشتن را یاد بگیرم.
همسری دارم مهربان، وخداوند دوفرزند پسر هم به من داده که خیلی دوست شان دارم ودر زند گی هم احساس خوشبختی میکنم. خدا را هزار مرتبه شاکرم. و وضعیت اقتصادی ام هم مانند همه مهاجرین دیگر معمولی سپری میشود
در عالم هجرت در این مدت ۲۰ سال فقط یک روز رفتم در کار "بنای" ویک روز هم رفتم "گوجه" چینی. این بوده سخت ترین کار من در ایران ودر عالم هجرت. ومدت ۱۷ سال است که کارم روی صندلی ودر پشت میز میباشد. مدت هم است که فقط با کامپیوتر کار میکنم هم اکنون در محیط کوچک محل کارم دو عدد بخاری گازی روشن است وهر ساعت هم پیاله چای ام داغ است وآماده.
اما راجع درباره حق وحقوق، حال این حق چیست،در کجاست، کی خورده که برده بحثی دیگری است که از حوصله این مقاله خارج است.
اما دوستان تلخ نوشتن من علت های دارد که نیاز به تفکر دارد، باید فکر کنید تا به علت آن پی ببرید، درد من درد شخص نیست، درد من درد امروز ودیروز نیست درد من نه از فقر است ونه از سیری، نه از سر عقده است ونه از بی خیالی. نوشته های من حکایت هادارد بس شنیدنی.
بنا برین کسانی که در باره من مانند نوشته های بالا فکر میکنند، این طور عرض میکنم که شما شازده کوچو لو های هستید ناز نازی! که همه کیف و لذت زندگی تان یک حمام اب گرم با شامپوی صحت وبخاری گازی وکرم دست صورت لوله ی ساویز وشلوار ۱۶ جیب اگر خانم هستی یک مانتوی تنک و کفش های پاشنه بلند نوک تیز که هنگام راه رفتن از صدای تق تق آن لذت میبری واگر اقا باشی موهای فشن سیخ سیخی چیدن موهای زیر ابرو که گاه گداری به مدد پول توی جیبی تان که بابا جانت داده سری هم به کافی نت محل زندگی تان میزنی ودر دنیای مجازی عشق حال میکنی.
به راستی اگر این چند مورد را از تو بگیرند تو چه داری؟؟؟
بعدا" نوشت:
نمیدانم خوانندگان عزیز از این پست چه برداشتی خواهند داشت. اما من صادقانه عرض میکنم که هدف از نشر این پست هیچ شخص خاصی نیست، ومن با دیده منت تمامی نظرات وانتقادات شمارا با کمال میل پزیرا میباشم.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر