درباره من

عکس من
تهران, Iran
با سلام؛ این وبلاگ برای آرشیو نوشته هایم است. به عبارت یک بک آب به حساب می اید.بنا براین خیلی دیر به اینجا سر میزنم در صورت که با نویسنده کار ضروری دارید، لطفا" به این http://hydari44.blogfa.com/ وبلاگ بیاید و یابا این ایمیل تماس بگیرد hydarie@yahoo.comبا تشکر

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

تهدید شدم!!!

نگارنده محترم

متاسفانه وبلاگی بنام " اندیشه طوفان " که از سوی گروهی از دانشجویان مقیم ایران ولی ضد ایران نوشته میشود مطالبی بر ضدیت با مردم و دولت ایران نگارش و منتشر میکند
افراد این وبلاگ در ایران با شکایت دانشجویان ایرانی و افغانی تحت پیگرد قانونی قرار دارند
لینک و وبلاگ آنان در وبلاگ شما بمعنی تایید اندیشه های ضد ایرانی از سوی شما است
لذا در صورت ادامه فعالیت آنان دروبلاگ شما مجبور به گزارش به پلیس مجازی ( وابسته به وزارت اطلاعات ) خواهیم بود
****************************************

مدیر وبلاگ:
خوانندگان محترم.
مطلب بالا به صورت کامنت توسط شخص ناشناس بعد ازظهر امروز در ساعت ۱۶:۲۴ به طور خصوصی برای من ارسال شده است.
راست ویا دروغ، شوخی ویا جدی، قضاوت با شما خوانندگان محترم.

دم خروس! ویا قسم حضرت عباس

در خبر ها خواندم که جناب حضرت مجددی صاحب در اعتراض به وضعیت فساد اداری در کشور عزیز ما افغانستان از مقام خود استعفا کرده است.

این کار در نفس خود خیلی هم خوب وقابل قدر دانی است وخدا کند در بدنه دولت هم اثر بگذارد وهر شخصی در هر پست ومقامی که هست در زمان اشتباه خود ویا دیگران به صندلی نچسپند واستعفا دهند.
اما این فساد اداری در یک شب که ایجاد نشده ودر ۸ سال گذشته هم وجود داشته وهمین جناب کرزی صاحب رئیس دولت بوده. وجالب تر ازهمه اینکه در چند ماه گذشته ودر زمان انتخابات ریاست جمهوری این جناب مجددی صاحب بود که در خواب دید رئیس جمهور آینده افغانستان کرزی صاحب است.
اما یک سئوال:
آیا جناب مجددی تازه ازخواب بیدار شده اند؟
ویا مسائل دیگری در پشت پرده هست که ما بی خبریم؟

کربلا! یا کربلایی؟

این روز ها یه جورای "مُد" شده. به هرکی برسی برای کربلا وزیارت امام حسین(ع) اظهار دلتنگی میکنند. طوریکه زیارت کربلا بر زیارت خانه خدا در بین مردم ارجح تر شده است.

این حقیر نه در چند سال پیش که مسافرت به کشورعراق هیج حساب وکتاب نداشت ومردم مثل مور وملخ از کوه کمر رفتند زیارت کربلا، نه هم اکنون توان رفتن به کربلا وزیارت امام حسین(ع) را نداشته وندارم.
بنا براین دیگران برای زیارت کربلا دلتنگ میشوند، ومن برای زائرین کربلا.!
میدانید برای چه؟
برای اینکه: خوب اگر کسی کربلا نرود کارکسپ من کساد میشود.
براستی چه کسانی به جای کربلا، دلش برای مسافرین کربلا تنگ میشود؟

اندر احوالات یکسال وبلاگ نویسی!

ای بابا دنیا چه زود میگذرد... چشم بازکنی سال نو از راه رسیده ... واقعا" سال چقدر کوتاه شده ... سال دیگه عین ماه زود می آید ومیرود ...

نمیدانم کی! برای اولین بار این جملات را به زبان جاری نمود وفلسفه گفتن این سخنان دربین مردم چیست؟ اما من فکر میکنم در قرن بیست ویک همه ما یک جورای با سرعت تمام در حال حرکت هستیم. زندگی ماشینی بر ما تاثیر خودش را گذاشته وهمراه با این ماشین، ما هم حس میکنیم سالها زود می آید ومیرود، غافل از اینکه با گذشت هرسال عمر ما کوتاه وکوتاه تر میشود.
خیلی از ما انسان ها اگر شانس بیاوریم گلی را در فصل بهار در بوته آن ببوییم وچشممان به سبزه ی بیفتد ودر فصل گرم تابستان بتوانیم در رودخانه تنی به آب بزنیم ویا در پائیز در صبح زود قبل ازدیگران برگ های رنگارنگ ریخته شده از درختان را بببینیم ودر زمستان اگر برفی بیاید آدم برفی بسازیم وشاید برف را گوله کرده به طرف هم پرتاب کنیم.
باور بفرمائید خیلی از ما فرصت چنین کارهای را نداریم وتوقع هم داریم که گذشت زمان، ساعت، روز هفته، ماه وسال را حس کنیم وبفهمیم که سال کی آمد وچه وقت سر شد.
من هم درچنین وضعیت های یکسال در وبلاگم نوشتم ونوشتم ونوشتم. اینگار همین دیروز بود که اولین پست وبلاگم را نشر نمودم واقعا" خیلی زود گذشت ویک سال از عمرم کم شد.
در این ۳۶۵ روز تعداد ۱۰۳ مطلب در وبلاگم نشر شده، و نزدیک به ۱۱هزاربار بار هم صفحات وبلاگم باز شده است، ومبلغ ۲۵۰هزار تومان هم از جیب مبارکم هزینه نمودم وصد ها تارمویم هم سفید شده است.
وبلاگ نویسی در این یکسال برایم، تلخی ها وشیرنی های زیادی داشته که هرکدام تجربه جدید وآموزنده بوده. تلخ ترین خاطره ام در اردیبهشت ماه رخ داد، که شخصی ویا اشخاصی به جای من وبه نام من در وبلاگ دیگران به صورت کامنت فهش وناسزا مینوشت ومتعاقب آن بی خبری من وعصبانیت مدیران بیچاره وبی خبر وبلاگ ها، ونتیجه تلافی وتلافی وتلافی... در این زمان چنان وضعیت برایم وخیم شده بود که حتی حوصله بچه های خودم را هم نداشتم شب ورز جملات رکیک ودور از شان انسانی جلوی چشمانم ظاهر میشد، وبار ها خواستم که وبلاگم را حذف نموده ودیگر هیچ وقت ننویسم!!! ومرتب از خودم میرسیدم چرا؟... . چراهای که هیچ وقت جوابی برای انها پیدا نکردم.
خاطرات شرینم خدارا شکر خیلی زیاد تر وبهتر از خاطرات تلخ است. من در این یکسال با دوستانی زیادی آشنا شدم که هرکدام آنها به اندازه کل عمرم برایم مفید بوده اند. انسان های خوب باسواد فرهیخته ومخصوصا" جوانان نسل بعد ازخودم که آرزوهای دست نیافته ام را در فکر واندیشه ی آنها مبینم وحس میکنم ولذت میبرم. در اینجا متاسفانه نمیتوانم از تمام دوستانم نام ببرم فقط میتوانم بگویم منظورم خود شما که این مطلب را میخوانی هستی چون تو به اندازه همه دستان دیگرم به گردن من حق داری ومن از شما سپاسگزارم که مرا در دیار غربت تنها نمیگذاری ودقایق مهمانم میشوی وحوصله میکنی ومطالب دست پا شکسته ام را به خوانش میگیری. تشکر وسپاس از همه شما.
واما دراین مدت دوستانی راهم ازدست دادم، دوستانی که خیلی هم باهم دوست بودیم ولحظه شماری میکردیم که کی مطلب جدید در وبلاگ خود نشر میکند تابخوانیم واستفاده کنیم ونظر بدهیم. واقعا" علت دلخوری این دوستانم را هیچ وقت نفهمیدم وندانستم که چرا دیگر به وبلاگم نمی آیند ونظر نمیدهند. البته آنها صاحب اختیار هستند که هرکاری دوست دارند بکنند، ومن از فرصت استفاده نموده از همه این دوستانم که به نحوی از من دلخور هستند حلالیت میطلبم وخواهش میکنم مرا ببخشند. وکسانی هم که باعث ناراحتی ام شدند همین جا اعلام میکنم همه آنهارا حلال کردم وبخشیدم.
.کلام آخر اینکه:
یکسال نوشتم وبا نوشته هایم زندگی کردم، فکر کردم، حرص خوردم وموهای سرم سفید شد وکیف کردم ولذت بردم. خدا وکیلی خیلی حال داد برای من هیچ جیز به اندازه نوشتن لذت بخش نیست.
در این وبلاگ بخشی ازوجودم را قرار داده ام.

دلنوشته های غربت یکساله شد

سلام سلام وصد سلام وهزاران درود بی کران به همه دوستان وسروران وبلاگی ام.


دوستان وعزیزان همراه: وبلاگ  دلنوشته های غربت در بلاگفا  یکساله شد. یک سال خواندم، نوشتم، انتقاد کردم و انتقاد دیدم وخواندم. در این یکسال در دنیای مجازی تجارب زیادی کسپ کردم که هرکدام آن برایم درس بوده وهست برای زندگی بهتر.
دوستان! آشنای من با سیستم کامپیوتر ومخصوصآ فضای مجازی واینترنت نه از روی تفنن بلکه کاملا" ازروی اجبار بوده! ثپت نام اینتر نتی کار تهای شناسای هموطنان که یادتان هست(منظورم آمایش ۳) است. در آن مقطع ازروی اجبار وبنا بر اقتضای شرائط مجبور شدم یک مودم دیالیوپ بخرم وسیم تلفن را به آن وصل نموده وبا وارد کردن رمز کارت دینگ دونگ... وصدای های که تا آن زمان نشنیده بودم از بلند گوی سیستم به گوشم رسید. با شنیدن آن صدا ها تصور میکردم با هر صدا من هم یک قدم به دنیای جدید نزدیک تر میشوم. وحقیقت هم همین طور بود من وارد دنیایی اینترنت میشدم وشدم.
بلی دوستان مدت یکسال به دین منوال گذشت ومن گاه گداری خواننده بعضی سایت ها و وبلاگ های هموطنان بودم واز وبلاگ وبلاگ نویسی هم فقط به اندازه اینکه در جای نظر بدهم میدانستم وتصورم هم این بود که وبلاگ نویسی کاری بسیار سخت دشواری وپرهزینه خواهد بود.
روزی داشتم ایمیل هایم که با کمکی دوستی هموطن ایجاد کردم بودم، به اصطلاح چک میکردم که با پیغامی مواجه شدم. متن پیام این بود:
arze salam az duste ke shoma ra qadr mikonad Ser jan aziz!
pish nahade daram wa an einkeÖ
hifam miayad ke naweshta ha wa nazareyate shoma para kanada bashad dust daram ke shoma weblok benawesed chon weblok hara mikhaned.
qasa mikonam ke badaned;
dustane daram ke dren rah tashweq shan kardam wa hal azin kar razi hastan ein kar masrafe nadarad man bakhedmat hazeram mishawad da mesenjar agar dared sabtem koned ke baham soh bat konem ta man shomara komak konam wa ya dar eimel niz mishawad ke barayam be nawesed mishawad dar yake az weblok hayam niz peyam be gozared duste aziza,
Hazrat Zarifi az keshware finland
adrase wblak m,an.
http://www.zarifi.blogfa,com/ omid waram darsurate waqt dashted tamas bagired


با خواندن این پیام با اینکه خیلی خوشحال بودم ولی نمیدانستم چه جوابی بدهم چونکه ذاتا" آدم مسئولیت پزیری هستم وهرکاری که انجام بدهم صد درصد مسئولیت آن را مهم تر از چیزی دیگر میدانم به همین خاطر با دودلی قبول کردم وشرائط که داشتم هم بیان نمودم.
حضرت ظریفی (تلات اشک) فنلاند
این گونه بود که با کمک دوست واستاد بزرگ وار جناب ظریفی صاحب اولین پست وبلاگم را در تاریخ پنجشنبه ۲۴/۱۱/۱۳۸۷ در وبلاگ دلنوشته های غربت نشر نمودم. وکمی بعد چنان گرفتار این فضا شدم که نوشتن وخواندن وگشت گزار در این فضا جز واجباتم شده. خداوند عاقبتم را بخیر کند.
من در عالم وبلاگ نویسی هرچه دارم مدیون استاد ظریفی هستم. خدایش سلامتی وعاقبت بخیری به او وخانواده ی محترم شان عطا کند. انشا الله

این خاک تن کیست؟

هرگز شده زین خاک بجوئی که تن کیست؟
وین گـــــرد غم آلود، غبار بدن کیــــــــــست؟
از زیرقدومت شـــــــــــــــــــــــــدی آگاه که آیا؟!
ماء وای که خواهد شــــــد ویا که وطن کیست؟
آن غنچهء خنـــــــــــــــــدان که نموده دهن باز !
لبهای پر ازخنـــــــــــــده! وشکر شکن کیست؟
آن خشت که ســـــــــــر بسرهم هست بهر کاخ
اعضای که می باشـــــــــــــــدویاخاک تن کیست؟
امروز که خاک دیگــــــــــــــــــــــــــران شد چمن ما
تا روز دیــــــــــــگر خـــــــــاک من وتوچمن کیست؟

((این شعر در کاغز پاره نوشته شده بود))