درباره من

عکس من
تهران, Iran
با سلام؛ این وبلاگ برای آرشیو نوشته هایم است. به عبارت یک بک آب به حساب می اید.بنا براین خیلی دیر به اینجا سر میزنم در صورت که با نویسنده کار ضروری دارید، لطفا" به این http://hydari44.blogfa.com/ وبلاگ بیاید و یابا این ایمیل تماس بگیرد hydarie@yahoo.comبا تشکر

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

کعبه سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست

كعبه ام بر لب آب.
كعبه ام زير اقاقي هاست.
كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهربه شهر.
"حجر الاسود " من روشني باغچه است
*****************
قابل توجه مهاجرین افغانی مقیم ایران
ثپت نام برای زیارت خانه خدا (حج واجب)آغاز شد.
حزینه ثپت نام هر نفر حدودا"
چهار میلیون پانصد هزار تومان میباشد

قاتل سربازان بریتانیایی در چهره هزاره؟


درگیرو دار فعالیت انتخاباتی وسرگرمی اکثر هزاره ها وجفت جورکردن کمباین وگرم کردن تنور انتخابات ولسی جرگه، در گوشه از ازافغانستان ودر پشت پرده دست های درکار است تا چهره ای صلح طلب ملت هزاره ها خدشه دار کند.!
روشن فکران واندیشمندان وروزنامه نگاران متفکر هزاره به هوش باشند که در چنین موقعیتی وظیفه مهم تر وبالاتر از کمباین برای انتخابات را دارند.
جا دارد در این شرایط تمام نویسندگان وژورنالیستان هزاره با اتحاد وهمدلی همصدا فریاد بزنیم واین دروغ بزرگ قوم پشتون را در جا خنثی کنیم.

مطلب زیر در وبلاگ
نسیم فکرت نشر شده است

به قول معروف "بیا ایره پوره کو" که یک شهروند هزاره اهل غزنی با راکت سه بریتانیایی را کشته و چهار تای دیگر را زخمی کرده است. دروغ شاخدارتر از این را کجا می‌توانید بیابید؟ تا حال تحقیقات نشان داده که 99 درصد انتحاری‌ها همه پشتون‌ها هستند، طالبان 100درصد پشتون‌ها هستند. هیچ خر و هیچ انسان بی‌عقل از کشورهای دیگر برای پشتون‌ها نمی‌جنگد. هزاره‌‌ها که تازه از زیر ظلم طالب آزاد شده‌اند و تازه دم راحت هم نگرفته‌اند و هزار بار به حضور نیروهای خارجی شکر می‌کشند - یک هزاره می‌آید علیه همکاران خارجی‌اش چموش می‌شود؟و بدتر از همه اینکه آن هزاره، بطرف نیروهای طالبان فرار کرده و خودش را تسلیم طالبان کرده و بعد طالبان هم ادعا کرده است که شخص فراری به جایی امن انتقال داده است.جنرال غلام فاروق پروانی چنین چیزی را به خبرگزاری‌ها گفته است. متوجه هستید که در هفته‌های اخیر، تبلیغات یک باند در درون پشتون‌ها سیر دیگر گرفته است. از هر طرف علیه تاجیک و هزاره‌ها تبلیغات می‌کنند. هیچ شکی نیست که آنها که حالا گفته‌اند قاتل از قوم هزاره بوده و حالا نمی‌توانند بیابندش، ممکن است یکی از همکاران بیگناه هزاره‌اش را بکشند و بعد جسد شان را تحویل خارجی‌ها کننند که بگویند تسلیم نمی‌شد و در زد و خورد کشته شد. کی می‌گوید نه، و هزاره نبود؟هر روز هزاره‌ها قربانی می‌دهد. چند روز پیش، 9 تن از سران محلی هزاره‌ها را در ارزگان سر بریدند. یک هزاره‌ اگر از گرسنگی هم بمیرد، محال است در دامن طالب پناه ببرد. بدتر از همه اینکه می‌گویند در دل شب ساعت 2 بجه اتفاق افتاده و بعد خودش در تاریکی فرار کرده. عجیب است. این آدم نام نداشته؟ اگر این حادثه روز اتفاق میافتاد نمی‌گفتند هزاره بود. چرا حادثه نصف شب اتفاق بیفته، این روش‌ها و تبلیغات سوء بیشتر دشمنی به بار می‌آورد تا برادری و دوستی. این در حالی است که هزاره‌ها و تاجیک‌ها اکثریت سربازان را در خط مقدم جبهه‌های هلمند دارند. چون در سال‌های 2007 و 2008، هر پشتونی را که در خط اول انداختند، گفتند: وله ما به طرف برادر خو شلیک نمی‌کنیم. یا تسلیم طالبان شدند، یا به طرف همرزمان شان شلیک کردند و یا هم خیانت کردند. نمونه آن، خزان سال 2007 است که 30 تن از سربازان اردوی ملی که اکثرا تاجیک، ازبیک و هزاره‌ بودند در هلمند سر بریده شده‌اند. قضیه از این قرار بود که از درون سربازان اردوی ملی کسی خیانت کرده بود. طالبان، تمام سربازان اردوی ملی‌ را محاصره کرده و بعد همه پشتون‌ها را آزاد کرده و بقیه را سر بریده بودند. اگر سند می‌خواهید بروید وزارت دفاع. نمیدانم، این مطبوعات و این روزنامه‌نگاران غیرمسئول بدنبال چه‌اند که این گونه حوادث به گوش مردم نمی‌رسد. این خبر هیچ انعکاس نیافت. فقط تلویزیون طلوع به آن اشارهء کوتاهی کرد.حالا بگوید، اگر در این موارد که حقیقت تلخی است ننویسیم و نگوییم که مثلا عاملین فلان قضیه تاجیک بودند، هزاره بودند و یا پشتون بودند، چه بنویسیم؟ دشمنان وطن؟ برادران ناراضی؟ خارجی‌ها؟حالا یک قاتل طالب را به نام هزاره جا زدند و همین هم مایه تبلیغات سوء دیگران خواهد شد. وقتی دیگران هزاره هزاره می‌گویند ما بگویم دشمنان وطن، برادران ناراضی؟ حقیقت تلخ است اما باید بپذیریم که این کشور با این قدر نکبتی کشور نخواهد شد.

نویسنده کیست؟!


این روز ها مطالب صفحات سایبری (مربوط به افغانستان) چنگی به دل نمیزند! حداقل برای افراد مثل این حقیر که هیچ وابستگی حزبی وجناحی ندارم هیچ اگیزه ای برای اظهار نظر وجود ندارد. اما از طرفی برای برادران وخواهران حزبی وجناحی هوا بس شلوغ وپر از دم و دود است. تا دلتان بخواهد حرف از کمباین وتبلیغات انتخاباتی است وبه قول معروف دماغشان چاغ وچایی شان داغ داغ است. ومتاسفانه هرچی هم دلشان بخواهد بار هم میکند! یکی نیست بپرسد این همه حرف مفت از کجا آمده؟
با این حال گاهی وقتها نمیتوان از کنار مطلبی، نوشته ای ویا موضوعی بدون واکنش گذشت. در گشت وگزار فضای مجازی به وبلاگ علی پیام رسیدم وبا نوشته متفاوت برخوردم.
با اینکه این مطلب با عجله و از سر تفنن وشاید برای خالی نبودن عریضه تحریر شده است! اما حاوی نکات جالبی هست.
کسانیکه در فضای مجازی حضور دارند بدون شک دستی به قلم دارند، یا در وبلاگ مینویسند ویا روزنامه ویا جا های دیگر. به هرحال مینویسند ویا به قول علی پیام "سیاه نویسی وکاغذ خراب کن" هستند. وخیلی ها ی دیگر هم واقعا" مانند خود علی پیام یک نویسنده واقعی هستند.
مطلب فوق در وبلاگ:
علی پیام نشر شده است.
لطفا" مطلب ذیل را مطالعه کنید ونظر خود رابگوئید.


نویسنده کیست؟ نویسنده، نویسنده خلاق است نه هر مقاله نویس و هر سیاهه نویس و هر صفحه کاغذ سیاه کن. نویسنده خلاق نه سفارشی می نویسد و نه مرزهای اخلاقی و سیاسی را می شناسد. نویسنده خلاق برای انسان می نویسد. دغدغه او انسان است. روزمره نویس ها تاریخ مصرف دارند. تاریخ مصرف داران عمر کوتاهی دارند. مثلا کسی که راجع به تحصن شورای ولایتی بامیان نوشت، نوشته اش مرده است. نویسنده نیز مرده است. نویسنده خلاق نمی میرد. برای این که انسان با ماهیت انسان هیچگاه نخواهد مرد. نویسنده خلاق با شکستن عیارها و معیارها و هنجارها و اخلاق ها و سیاست ها چارچوب تعیین می کند.
به نویسنده خلاق نمی توان گفت: بیا راجع به تعلیم و تربیه بنویس یا راجع به آب های سرگردان. نویسنده خلاق نیز در پی سفارش نیست. نویسنده خلاق خلاق است و در پی کشف خودش. او کشف می کند. در کابل و در بامیان بسیارند کسانی که می نویسند. هیچ کدام شان نویسنده خلاق نیستند. همانند پیپسی کولاها و میرانداهای تاریخ مصرف دارند. واقعا چقدر مزخرف است که انسان تاریخ مصرف داشته باشد. و چقدر احمقانه است که هر کسی خود را نویسنده بداند. و چقدر احمقانه تر است که جامعه فرق نویسنده و سیاهه نویس ها را نداند.
نویسنده خلاق فرمانبر روح و روان سیال خودش است. او جامعه را قالب بندی می کند نه این که جامعه برای او خط و سیر ترسیم کند. سانسور مرگ نویسنده است. خودسانسوری نیز. نویسنده خلاق نه نقاب دارد و نه ماسک و نه تزویر و نه پرده پوشی. کسی امروزها از من قهر شده است. آمد از من راهنمایی خواست و گفت: چه گونه بنویسم که مردم بد نگوید. گفتم: یک نویسنده خلاق هیچ رنگ و تعلق نمی پذیرد. نویسنده خلاق چارچوب ساز است. با تعجب نگاه کرد و گفت: پس جامعه چه می شود؟ بد گفتن مردم چه می شود؟ مردم خوش ندارند. و ... گفتم: معیار نویسنده خلاق مردم نیست. ممکن است که در بین مردم یک تعداد گوساله و بره و بزغاله باشند. او به گمانم قهر کرد و رفت. رفت که رفت. به سقر.
نویسنده های خلاق خودش معیار است. معیار اخلاق. معیار سیاست و ... به او گفتم برو از دلت بنویس. این که بابا کلانت خوشش می اید یا نه، یک توت تر ارزش ندارد. هر چه دلت فرمان داد برو. اگر خلاق هستی. وگرنه برو چوپانی.

خوبی اگر افزون گردد

در یکی ازمراکز خدماتی تهران،برای انجام کاری مراجعه کردم. آنجا را خیلی منظم مرتب وبا کارمندان خوش اخلاق و خوش رفتار یافتم.
آنچه که خیلی برایم جالب بود این بود که هرکارمندی سعی میکرد کمتر وآهسته تر حرف بزند، اما مفید وسنجیده.
جلوی میز یکی از کارمندان با خط زیبایی نوشته شده بود:
خوبی اگر افزون گردد
نادان خیال بدکند.!