درباره من

عکس من
تهران, Iran
با سلام؛ این وبلاگ برای آرشیو نوشته هایم است. به عبارت یک بک آب به حساب می اید.بنا براین خیلی دیر به اینجا سر میزنم در صورت که با نویسنده کار ضروری دارید، لطفا" به این http://hydari44.blogfa.com/ وبلاگ بیاید و یابا این ایمیل تماس بگیرد hydarie@yahoo.comبا تشکر

۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

یک جوابیه وچند نکته

نشر پست قبلی وبلاگم به عنوان(اندراحوالات عشق ونفرت بین سید وهزاره) در فضای مجازی باعث واکنش های متفاوت شد وعده زیادی از خوانندگان محترم کامنت گذاشتند ونظر ارسال کردند که تعداد از کامنت ها به علت توهین مستقیم به اشخاص قابل نشر نبود وراهی سطل زوباله شدند.
در بین خوانندگان ونویسندگان دونفربه طور مشخص موضوع گیری کردند ومطلب مستقل تحریر نموده اند اولی را میتوانید در نقد "عشق و نفرت بین سادات و هزاره" بخوانید ودومی که از طریق ایمیل برایم ارسال شده است در ذیل مطالعه خواهیم کرد. قابل یاد آوری است که مطلب فوق را برای وبسایت جمهوری سکوت وسپس غرجستان ارسال کردم که دوستان جمهوری سکوت محبت نموده نشر کردند وبرادرعزیزم محمد حسین فیاض مدیر اول وبسایت غرجستان مطلب ذیل را به عنوان جوابیه برای نویسنده ارسال کرده اند.

جناب آقای حیدری بادرود و آرزوی قبولی طاعات
نوشته شما را دریافت نموده و چند بار مرور نمودم. در موضوع مطرح شده چنان که تلفونی هم عرض کردم، چهار دهه است که سخن گفته شده و قلم زده شده شده است. اگر تغییراتی را شما در نوع روابط اجتماعی سادات و هزاره ها می بینید، محصول همین نقدها و نوشته ها بوده است. به نظر می رسد که شما قدری موضوع را ابتدا ساده گرفته و بعد با لحن تند، نویسندگان و منتقدین نوع روابط سادات و هزاره ها را مورد نکوهش قرار داده اید و جالب این که همه را متهم به نفاق افکنی نموده اید!

لازم به ذکر است که این نوع نگاه به ظاهر خیر خواهانه و کلی نگری، به دور از انصاف بوده و هست. شما هم می دانید که نوع روابط گذشته هزاره ها و سادات، آمیخته با خرافات مذهبی و اجتماعی بوده است که باید در زمانه ما گفته می شد و قلم به دستان زیادی هم گفتند و بازهم خواهند گفت و این، سیر طبیعی یک جامعه بوده و هست. بنابراین، مطمئین باشید که در تعاملات اجتماعی ما از این به بعد، روابط معقولانه و بیشتر منطقی خواهد بود؛ چنان که آثار آن به خوبی آشکار بوده و هست.
اما قضاوت شما راجع به آقای شریعتی، نیز غیر منصفانه بوده و هست. امیدوارم سوء تفاهمی که برای شما نسبت به ایشان ایجاد شده رفع گردد؛ چه این که ما وظیفه داریم از نخبگان خود حمایت و تبلیغ نماییم نه تخریب؛ چنان که خود شما تحت عنوان « دو قناری...» بهترین تجلیل را از صحبتهای ایشان در تلویزیون ایران انجام دادید. افزون بر این که در کل، آقای شریعتی کسی نیست که با فرد خاص که هیچ خصومت ناچیزی ندارد، خود را درگیر بسازد و بر فرض اسائه ادب کند!؟ . خیلی جالب بود که در نوشته تان از تشکیلاتی حرف زده اید که چنین کرده و چنان می کنند تا افراد را جاگزین نمایند! نه جان برادر از این مسائل خبری نیست و صرفاً در یک مقطع خاص و موقتی یک جنگ روانی و رسانه ای با تیم «پیام آفتاب» داشتیم و تمام شد و رفت و حق شان هم بود؛ چه این که آغازگر هم بودند و به تمام مفاخر هزاره ها توهین نموده بودند.
به هرحال از شما انتظار می رود که بیش از پیش همکاری قلمی خود را دریغ نورزیده و به طرح موضوع، اهداف کلی و رسانه ای یک نوشته بیشتر توجه داشته باشید. افزون بر آن، مشخص است که ما در عرصه رسانه ای وظیفه ملی و دینی خود می دانیم که از سایت های که امروز تریبون مردم ما شده، حمایت نماییم و بر نویسندگان شان آفرین بگوییم.
البته در پایان یگ گیله دوستانه باید داشته باشم که در نوشته تان هنگام تعطیلی سایت غرجستان، پیش از این که تلفونی و یا از طریق ایمیل خواهان پاسخ می شدید، عاجل یک سری نکات را که نباید گفته می شد، در وبلاک خود نشر نمودید و اکنون که آن را حذف کرده اید، جای سپاس دارد.

والسلام
محمد حسین فیاض



1390/5/27
چند نکته:
1-بعداز مطالعه ای جوابیه سرورگرامی ام جناب فیاض میخواستم جوابیه مفصل بر جوابیه ایشان تحریر نموده ونشر کنم وطی نوشتاری بگویم که آنچه ایشان در باره بهبود روابط سید وهزاره فرموده اند صحیح نمی باشد وبا سند ومدرک مستدل ثابت خواهم کرد که از زمان آغاز بحث سید وهزاره کسانیکه به چنین مطالبی دست رسی داشته و آنهارا مطالعه نموده اند، بهبود که نیافته هیچ بلکه اوضاع بد تر وپیچیده ترهم شده است ومتاسفانه فاصله ها را بیشترکرده است واین مساله را در آینده در نوشتار مستقلی بررسی خواهم کرد وبه طور واضح خواهم نوشت که نشر چنین مطالبی تاچه حد بر روحیه سید زدایی وهزاره زدایی جوانان تاثیر مخرب گذاشته وبا عث نفرت جاهلانه بین آنها شده است.

۲-ماجرای عشق ونفرت بین سید هزاره مانند افسانه های کهن میماند وهیچ کس نمیداند براستی چگونه سیدها دربین جامعه هزاره محبوب شدند وچقدرطول کشید تا آنها ازسادگی مردم سوی استفاده کنند وبر همه چیز آنها تسلط پیدا کنند دراین راه نمیشود باور کرد که جماعتی به بزرگی جامعه هزاره همگی جاهل ونادان وخرافه پرست بودند وچشم گوش بسته سید هارا به عنوان پیر ومقتدای خود انتخاب کردند. این حقیر عقیده دارم عوامل زیادی دست در دست هم داده تا هزاره ها میریدان بی دست پای شدند برای جامعه اقلیت سید، موضوعی که درد آور است این است که متاسفانه هیچ نویسنده منصف نبوده تا واقعا" در این باره تحقیق کند وبپرسد براستی چرا جامعه بزرگ هزاره سید پرست شدند؟(!!! ) دفاع کور وسرکوب طرف مقابل مانند مسکن است برای درد های مزمن، حتی اگر همراه با آیه قرآن وحدیث معصومین(ع) باشد. به نظر من راه حل مفید این خواهد بود که بدانیم چراما هزاره ها به بیماری سید پرستی گرفتار شدیم. با دانستن علت واقعی سید پرستی میتوانیم با تقویت وتربیت نسل های بعد به درمان واقعی که همان خود باوری، تعامل ورعایت اوصول انسانی میباشد برسیم.
۳-واما آقای شریعتی!؟ متوجه نشدم جناب فیاض به کدام سوی تفاهم اشاره کرده اند تا جای که به بنده مربوط میشود نه من با استاد شریعتی کدام مشکلی دارم ونه سعادت داشتم ایشان را از نزدیک ملاقات کنم پس نتیجه میگریم که" عشق ونفرت اکتسابی است" ومن در باره کسیکه تا حالا چهره اورا از نزدیک ندیده ام نمیتوانم قضاوت کنم و مطلب منشر شده در وبسایت جمهوری سکوت قبل از اینکه قضاوت باشدبیشتر روشنگری است. در مورد سوی تفاهم پیش آمده اگر جناب فیاض اطلاعاتی دارند بی صبرانه منتظر شیندن آن هستم.
بنده حقیر یک نویسنده هستم در حد و توان خودم شاید بیشتر اوقات مطالب که تحریر میکنم پر از غلط املایی ونوشتاری باشد ولی یک چیزی را نباید فراموش کرد، من آزاد هستم وهنگام نوشتن مطلب نام افراد برایم اهمیت ندارد بیشتر به موضوع ونوشته ها وجملات توجه میکنم وبر اساس مطلب منتشر شده موضوع گیری میکنم که نوشته های قبلی من در فضای مجازی گواه بر این ادعای من میباشد وجناب شریعتی هم از این قاعده مستثنا نیست یک روز ازایشان تعریف وتمجید کردم زیرا به نظرم موضوع گیری وسخنانش در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران مفید بود وامروزکه میبنیم با تحریر مطالب مضر وپیش پا افتاده در سراشیبی سقوط قرار گرفته است، عرق ملی وهزارگی ام اجازه نمیدهد ساکت بمانم و وظیفه خودمیدانم که به ایشان تذکر بدهم واز ایشان انتقاد کنم.
حافظ وظیفه تو نصیحت کردن است و بس / خواه از سخنت پند گیرند خواه ملول
جناب فیاض فرموده اند که هیچ تشکیلاتی در کار نیست ومساله جای گزینی هم در کار نیست.! واقعا" من تعجب میکنم! آیا بین تشکیلات وتیم تفاوت هست؟ ایشان ابتدا می فرمایند تشکیلاتی در کار نیست وبعد می نویسند" یک جنگ روانی با تیم پیام افتاب داشتیم که تمام شد ورفت" حال چطور میشود که طرف مقابل تیم دارد ودارای تشکیلات میباشد ولی به وبسایت غرجستان که میرسد همه چیز طبیعی وخود جوش است؟! البته قابل یاد آوری است که تیم وتشکیلات ورقابت سالم لازمه کار گروهی ورسانه ای است، همین وبسایت غرجستان قبل از حضور جناب عالی به عنوان مدیر اول، در دروه قبل هم کوشش زیادی به خرج داد تا با وبسایت جمهوری سکوت رقابت داشته باشد ودر برخی مواقع مطالبی را هم نشر کردند که چندان موفقیت آمیز نبود زیرا عوامل قبلی از لحاظ تشکیلاتی انسجام لازم را نداشتند ودر کار رسانه ای حرفه ای نبودند وسر انجام آن هم به همگان معلوم است، بنا براین میشود نتیجه گرفت که مدیران جدید غرجستان به رهبری جناب فیاض خیلی بدشان نمی آید که با تحریر مطالب جنجال بر انگیز توجهی هزاره های افراطی را به سمت وبسایت غرجستان جلب کند. در مورد جای گزینی هم باید منتظر بمانیم گذشت زمان همه چیز را مشخص خواهد کرد.
ختم کلام اینکه پسندیده خواهد بود روابط اجتماعی ما به نام افراد گره نخورد وبیشتربه عملکرد آنها توجه شود. نخبه بودن اشخاصی مانند استاد شریعتی بر کسی پوشیده نیست اما همین افراد نخبه اگر تنها باشند دیگر نخبه بودن معنی نخواهد داشت بلکه وجود افراد عادی مانند این حقیر لازم است تا نخبه بودن جناب شریعتی بیشتر به چشم بیاید وبه عبارتی افراد نخبه وعادی لازم وملزوم همدیگر هستند.

اندر احوالات عشق ونفرت بین سید و هزاره!(قسمت اول)

اندر احوالات عشق ونفرت بین سید و هزاره!(قسمت اول)
منبع:جمهوری سکوت

اشاره:
تجربه نشان داده است که عشق و نفرت اکتسابی است یعنی اینکه اگر انسانی عاشق انسانی دیگر میشود ویا برعکس از اوکینه ونفرت بردل دارد بدون شک براثربرخوردی بوده که بین دو انسان صورت گرفته که حاصل این برخورد عشق ودوستی ویا نفرت ودشمنی بوده. البته موضوعی دیگری هم هست که در برخی مواقع بعضی انسانها بر اثر تبلیغات وتلقینات افرادی علیه افراد دیگربدون اراده درونی خود وبر اساس تعاریف اطرافیان، عاشق کسی میشود ویا ازاو تنفر پیدا میکند که معمولا" چنین انسانهای به رشد عقلی وقکری نرسیده اند مانند کودکان که دریک مقطع زمانی معین عروسک خیمه شب بازی بزرگان میشود. معمولا" چنین افرادی طوری تربیت میشوند که واژه (اصلاح) برای انها بی معنی میشود برخی از این افراد ممکنه براثر تلاش های فردی واستعداد خدا دادی که دارند به مدارج علمی بالای هم دست یابد اما متاسفانه این افراد چنان بدتربیت شده وبه اصطلاح عقده ی بارآمده که اصلا" به خود اجازه نمیدهد که کینه ونفرت را ازوجود خود برهاند ودور کند. نکته جالب وحائز اهمیت اینکه معمولا" جنین افرادی بعد از درک واقعیت واینکه تمام این سالها آلت دست دیگران بوده دچاربیماری افسردگی وگوشه گیری ودر نهایت به بیماری آلزایمیر گرفتار میشود.

قصه عشق ونفرت بین سید وهزاره
قدیم ترها ودر زمانیکه نه خبری از اینترنت بود ونه این همه نوتک بچه های روشن فکر هزاره پا به عرصه گیتی گذاشته بود درتمام مناطق هزاره جات بوسیدن دست سید عبادت ونبوسیدنش گناه نابخشودنی به حساب می آمد ودختر دادن سید به هزاره مثال سگ وگوسفند بود وگرفتن دختر هزاره برای سید بدون اشکال. بدون در نظر داشت مقصر چنین رفتاری باید عرض کنم که این واقعیتی است که هیچ سید وهزاره ی نمیتواند منکر آن بشود.

در چند سال گذشته ودر فضای مجازی در این مورد بحث وجدل فروان صورت گرفته است وهرکس بسته به میزان عشق ونفرتی که در دل داشته اند در این مورد(عقده های درونی اش را خالی نموده) مقاله تحریر ودر وبسایت هانشر کرده اند وچیزی که خیلی جلب توجه میکند این است که این مطالب خواننده ی فراوان داشته ودارای نقد ونظر بسیار میباشد که متاسفانه در بسیاری موارد این بحث ها از مسیر عدل وانصاف خارج وتبدیل به توهین به کرامتی انسانی شده است.

در بین هزاره ها دو نسل متفاوت وجوددارد. نسل قدیم ونسل جدید.
در جنجال بین سید وهزاره در بین نسل قدیمترکسیکه از همه بیشتر وبا تابلوی اصلی وارد صحنه شده است شخصی بنام استاد علیزاده مالستانی میباشد که الحق انسان با عرضه ای است. نگارنده اکثر مطالب ایشان را مطالعه کردم وبا اینکه صد در صد با ایشان موافق نیستم اما مطالب ایشان را می پسندم وحق را به او میدهم زیرا ایشان در سن وسالی قرار دارد که مسایل وماجراهای عشق ونفرت بین هزاره وسید رادیده وتجربه کرده است ونوشته های او حاصل سالهای گذشته ی عمر او میباشد. البته نباید فراموش کرد که دراین وادی کسانی هم بوده وهست که فقط پاچه خوری میکنند وبا نام مستعار آتش بیار معرکه شده اند که که متاسفانه اهداف شیطانی در سر دارند وبا تحریک نسل جدید ودر پشت پرده مشغول فعالیت میباشند وگاه گداری اگر جرئت بکنند وبا دست پای لرزان مطلبی در این مورد تحریر کنند با نام مستعار وبا الفاظ رکیک ودور از شان انسانی میباشد.

واما نسل جدید که روی سخنم با آنها میباشد.
از نسل قدیمتروبا رهبری علیزاده که بگذریم مدت چند سال در بین نوتک بچه های (عقده ای) روشن فکر هزاره نویسنده فرهیخته وصاحب قلم وبا سواد وتحصیل کرده ی که بتواند رهبری این پرخاشگری ونفاق اندازی بین سید وهزاره را به عهده بگیرد یافت نمیشد وهر کسی به نوبه خود وبا نام مستعاردر وبلاگ ویا وبسایتی پرخاشگری میکرد وعده ی هم با نظرات بدتر، از او حمایت میکرد وجالب اینجاست که هیچ کدام جرئت نمیکرد با نام اصلی بنویسد تا مبادا روزی با یک سیدی سر یک سفره ای بنشینند ونان نمک بخورند ونگاه سنگین وملامت باراهل مجلس را تحمل کند اما این فقط ظاهر قضیه بود ودر باطن طبق سنت همیشگی ما انسانها، باید جای گزین مناسب برای علیزاده بزرگ پیدا میشد.
تغییر رهبر نفاق
بزرگان وآتش بیاران معرکه ومستعار نویسان دست پا لرزان درجلسات خصوصی در منازل ومحل های پاتوق شان در خفا مشغول برنامه ریزی ودسیسه های شیطانی بودند تا نویسنده جوان وکم مغز اما با سوادی را بیابند وجایگزین علیزاده بزرگ بکنند. این کارشان دوعلت داشت در قدم اول علیزاده دیگر پیر شده وتاریخ مصرفش گذشته دوم اینکه علیزاده هرچه جسور باشد بازهم یک روحانی است همین خلعت روحانیتش به او اجازه نمیدهد تااز جملات بی ادبانه در نوشته هایش استفاده کند واین موضوع باعث رنجش خاطر وعدم ارضا روحی وروانی آنها میشد ومهمتر اینکه جماعت روشنفکر میانه ای خوبی با روحانیت ندارند. بنا براین ودر نتیجه بعد از جلسات وشور مشاروه های فروان وچیلیم کشیدن ودود کردن ونصوار کشیدن های پی در پی وخالی شدن توف دانی های زیاد سرانجام قرعه بنام نویسنده ی توانا وشاعرفرهیخته استاد دانشگاه بوعلی سینا کابل ودانشجوی ادبیات در تهران ونویسنده چندین کتاب با ارزش در باره هزاره ها یعنی جناب حفیظ الله شریعتیمعروف به(سحر) افتاد وایشان با تحریر دومطلب بسیار داغ وپر مایه از نظر رهبران ودسیسه چینان با نام"پسرنوح با بدان بنشست و... ودیگری با نام"اندر احوالات، اعقاب و انساب سید شیر محمد هزاره در وبسایت غرجستان با موفقیت کامل جایگزین استاد علیزاده بزرگ شدند وبا تمجید های فروان واحسنت گویان اطرافیان پاچه خور، مقام رهبریت توهین علیه سادات ونفاق در بین جامعه شیعه افغانستان را جشن گرفت. لازم به ذکر است که ایشان مانند استاد علیزاده بزرگ مخالف هرگونه مستعار نویسی هستند ولی با توصیه ای افراد ترسو وبا تجربه دور برش قناعت کردند که برخی مطالب که خیلی توهین آمیز واز جملات بی ادبانه استفاده میشود را با نام مستعار نشر کند تا خدای نکرده در جای ورو در روی با کسی عرق خجالت بر پیشانی اش مشاهده نشود.

خب با تمام این تفاسیر نگارنده در همین جا اعلام میکنم که از این به بعد رهبر جنجال های بی نتیجه بین سید وهزاره به عهده جناب حفیظ الله شریعتی معروف به ((سحر)) میباشد ودیگر استاد مالستانی را باید کم کم فراموش کرد البته ایشان بعد از تحریر مطالب فوق وپزیرفتن مسئولیت نفاق اندازی بین جامعه شیعه در افغانستان بی نصیب نماندند وبرای تشویق وترغیب وانگیزه مضاعف برای ادامه این تنش ها با مصارف افراد پشت پرده به یک مسافرت داخل وطنی اعزام شدند تا از تهران تا مشهد،هرات،قندهار،جاغوری وکابل با دوستان واقاریبش دیداری تازه نموده وبا روحیه جهادی به مسئولیت خطیر نفاق اندازی بین هزاره وسید ادامه بدهد وبا تحقیقات تکمیلی از اختلافات جدید بین این دوقشر وبا دست پر به ایران برگردد. منتظر مطالب جدید وآپدید شده از اختلافات ونفاق اندازی بین سید وهزاره در وبسایت وزین غرجستان باشید.
تکمیلیه:
نگارنده تحقیقات زیادی انجام داده ام وسلسه مطالبی را از انگیزه ها وچگونه متنفر شدن سید وهزاره نشر خواهم کرد وخواهم نوشت که یک جوان در سن وسال جناب شریعتی چگونه از سید حماعت تنفر پیدا میکنند درحالیکه اصلا" سن وسالش قد نمیدهد وسالها است که که دیگرنه سید آن سید قدیم است ونه هزاره آن هزاره قدیم ومیشه ادعا کرد که بحمد الله رفتار قاطبه مردم هزاره وسید به سوی همگرای وهمزیستی واحترام به آرمان های انسانی به پیش میرودوجای بسی امید واری است که تا چند سال آینده دیگر بحث سید وهزاره یک بحث مرده به حساب بیاید البته منظور بنده این نیست که کسی انتقاد نکند نه خیر در انتقاد باید باز باشد تا افراد به اشتباهات خود پی ببیرد وصد البته باید انتقاد خیر خواهانه باشد ونه نفاق بر انگیز چیزی که متاسفانه از پیدایش این بحث به این طرف جای آن در تمام مطالب نشر شده که من خوانده ام چه از طرف سید وچه هزاره رعایت نشده ودر فقر کامل به سر میبرد.
من به شخصه برای دکتر شریعتی متاسفم وامید وارم هرچه زودتر سر عقل بیاید واز رهبریت نفاق دست بردارد ودلش را به به به و چه چه ادم های معلوم حال خوش نکند ومصداق مطالب منتشره خود در وبسایت غرجستان نشود وخاندان نبوتش را دوباره بیابد. من فکر میکنم مقام وشخصیت هر انسانی دست خودش است وجناب شریعتی متاسفانه در سراشیبی سقوط قرار گرفته واگر دیر به هوش بیاید باید سراغ اورا در دارآباد تهران گرفت.

پا، جای پای پدر

گفت وبلاگ بساز!



گفتم: نه!



دوباره گفت!. . . و آنقدر اصرار کرد تا در بلاگفا یک وبلاگ برایش ایجاد کردم.



دلیل مخالفتم سن وسالش بود واینکه او دراین سن باید فکر درس ومشقش باشد وبه قول معروف شش دونگ هواسش به درس باشد ونه چیزی دیگری اما از طرفی داشتن یک وبلاگ را حق طبیعی او میدانستم واز اینکه از داشتن وبلاگ محرومش کنم ناراحت بودم.



سر انجام بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، با ایجاد وبلاگ موافقت کردم اما مشکلی که داشتم این بود که نمیدانستم او در این سن وسال چه چیزی در وبلاگش میخواهد نشر کند.



در این مورد هم فکر کردم وبه این نتیجه رسیدم که نباید از او بپرسم که چه مینویسد بلکه بهتر است به او فرصت دهم و صبر وحوصله به خرج دهم وبا دوچشمم ببینم که چه مینویسد.



وبلاگ را که به او تحویل دادم اولین کاری که کرد تغییر رمز ورود آن بود و از آن لحظه به بعد دیگر وبلاگ، خانه ی شخصی ومحل نشر تفکرات نوجوانانه ی او است.



در اولین مطلبی که نشر کرده است دوموضوع برایم جالب بود.



۱-: وبلاگ را برای دورکردن((کمی)) از غم وغصه هایش ایجاد کرده است.



۲- در وبلاگش همه چیز واز همه جا((به جز مسائل سیاسی))نشر خواهدکرد.



با خودم گفتم واقعا" یک نوجوان ۱۳ ساله چه غم وغصه خواهد داشت؟! وبعد گفتم خب باید صبر کرد ودید. ودیگر اینکه خوشحالم که از مسائل سیاسی دوری نموده ودر باره اش چیزی نمی نویسد زیرا کمترین فایده ی دوری از سیاست این است که مردم بی پدر ومادر نمی گویند.

http://javan2021.blogfa.com/

اگر دوست دارید سری به وبلاگ او بزنید/

آمایش هفت!!! آرامش ظاهری اضطراب درونی

 
اشاره:
این روزها کارمندان زحمت کش و شریف اداره اتباع سخت مشغول خدمت رسانی به مهاجرین افغانستانی مقیم ایران هستند.
همانطور که قبلا" در همین وبلاگ اشاره کرده بودم مهاجرین به دودسته تقسیم شده اند قانونی وغیر قانونی! آنهایی که به اصطلاح غیر قانونی هستند فعلا" گیج ومبهوت به جای نامعلومی خیره شده اند، انگار یک وزنه سنگینی به ملاج شان اصابت کرده وآنها عنان اختیار را از دست داده وبدون اینکه بتوانند فکری بکنند وتصمیمی بگیرند بی اختیار به محل های تعیین تکلیف مراجعه نموده وبرگه باز گشت به افغانستان را دریافت میکنند ومرتب زیر لب میگویند چه فکر میکردیم چه شد..(( در این مورد بعدا" مفصل خواهم نوشت)) اما فعلا" میرویم سر اصل مطلب که همان آمایش هفت میباشد.



کارت بیمه درمانی

طبق اعلام قبلی مهاجرینی که به اصطلاح قانونی هستند بیمه حوادث وسلامت میشوند واین وعده در آمایش هفت توسط شرکت بیمه البرز عملی شده است.

در کل این طرح مفید است ولی متاسفانه احتیاجات ضروری و واقعی مهاجرین را بر طرف نمیکند به همین علت مردم به گرمی استقبال نمیکنند. آنهایکه اطلاع دارند این بیمه اختیاری است ونه اجباری، پول حق بیمه را وارز نمیکنند وعده زیادی فکر میکنند این بیمه مانند هزینه شهرداری اجباری است هزینه ای حق بیمه را وارز میکنند این در حالی است که این بیمه کاملا" اختیاری میباشد که متاسفانه در اکثر پایگاه های توضیع کارت آمایش هفت اطلاع رسانی به صورت صحیح ارائه نشده است. علت اصلی استقبال سرد مهاجرین این است که خدمات این بیمه خاص است به این صورت که بیمار تا زمانیکه میتواند راه برود هزینه اش را خودش باید پرداخت کند مانند سرما خوردگی ها وحساسیت های فصلی وبیماری های که به بیمارستان مراجعه نمیکنند وجهت مداوا به مطب های شخصی وداروخانه های محلی میروند که هزینه مراجعه به چنین مکان های که اتفاقا" خیلی هم زیاد وسنگین است از جانب شرکت بیمه البرز پرداخت نمیشود و طبق اعلام شرکت بیمه هر زمان که بیمار جهت مداوا به بیمارستانی مراجعه نموده وطبق گواهی پزشک معالج (تسویه حساب با حساب داری بیمارستان) آنوقت با اما واگر های فراوان قسمتی از هزینه ها با مراحل سخت اداری توسط بیمه البرزواقع در مرکز تهران یعنی خیابان امیر کبیر پرداخت خواهد.

بیمه وکمک سازمان ملل
در دفتر سازمان ملل متحد در تهران نهادی است که به بیماران مهاجرین افغانستانی کمک مالی میکنند واین کار خیر سالهای زیادی است که ادامه دارد البته نباید از نظر دور داشت که این کمکها در سالهای اخیر هم کاهش چشم گیری داشته وهم مراحل اداری اش سخت تر شده است.(بحث آن در این مقاله نمیگنجد)با اجرای شدن طرح بیمه سلامت مهاجرین افغانستانی در ایران به احتمال بسیار فراوان کمک های مستقیم سازمان ملل متحد به مهاجرین قطع خواهد شد که اگر این اتفاق بیفتتد، این طرح به خودی خود اجباری خواهد شد.

لازم به توضیح است که بخشی از هزینه های بیمه توسط کشور های خارجی تامین شده است بنا بر این هیچ عقل سلیمی نمیپزیرد وانتظار ندارد که یک کشور ویا نهاد(خییر) کمک کننده به یک مناسبت دردو محل کمک کنند بنا براین قطع شدن کمک های مالی دفتر ملل متحد نباید دور از انتظاروباعث تعجب ما بشود .

کارتهای شناسایی

شکل ظاهری کارت ها تغییر کرده واز کیفیت مطلوبی برخودار میباشد ودیگر مشکل نگهداری از قبیل اندازه وباز شدن پرس را ندارد اما یک تغییر بسیار مهم هم در متن کارت ها انجام گرفته است که باید حقوق دانان به آنها توجه کنند. روی کارت قبلا" نوشته شد بود"کارت خروج از کشور مدت دار" ودر آمایش هفت این نوشته به"اقامت موقت" تغییر کرده است که از لحاظ قانونی تفاوت های بسیاری دارد.

در ادبیات فارسی "اقامت" یعنی آرامش وبه آرآمش رسیدن ودر ظاهر قضیه مهاجرین در ایران به این آرامش رسیده اند. بعد از طرح آمایش هفت که هم اکنون در حال اجرا شدن است حدود یک میلیون مهاجر دارای کارت شنا سایی (اقامت موقت) بیمه حوادث وسلامت وکارت کارگری برای کار کردن در اختیار دارند وشنیده ها حاکی از آن است که برخورد کارمندان اداره اتباع نسبت به سالهای گذشته مناسبتر وانسانی تر شده است







آرامش ظاهری



با شنیدن اخبار اجرا شدن طرح آمایش ۷ در ایران، کسانیکه در خارج از ایران زندگی میکنند ویا اخبار را به صورت بولتن وار میخوانند ودنبال میکنند ایران برای یک میلیون مهاجر افغانستانی که به اصطلاح قانونی هستند کم کم به مدینه فاضله نزدیک میشود از نگاه این افراد مهاجرین افغانستانی دارای کارتهای شنا سایی اقامت موقت برای زندگی کردن هستند ودارای کارت کارگری برای کارکردن وصاحب کارت بیمه درمانی برای مداوا خود میباشند وفرزندان آنها از مدرسه تا دانشگاه تحصیل میکنند وسقفی اجاره ای برای زندگی برای خود دارند.
حال اگر کلی وتئوری از بیرون به قضایا نگاهی بیندازیم همه چیز عالی به نظر می آید واز نظر جامعه شناسان چنین وضعیت زندگی برای یک مهاجر ایده آل است ونباید باعث گیله وشکایت کسی بشود که اگر چنین باشد بدون شک زیاده وخواهی خواهد بود


اضطراب درونی


با تمام این تفاسیر حقیقت این است که مهاجرین اصلا"به آرامش نرسیده ونخواهد رسید.!
اینکه مهاجرین برای ادامه زندگی خود در ایران نگران ومضطرب هستند شکی نیست اما نباید فراموش کرد که این اضطراب ونگرانی در بین جامعه مهاجر متفاوت است وبه دسته های مختلفی تقسیم میشود. عده که در این ۳۰ سال گذشته توانسته اند گلیم خود را از آب بیرون بکشند وبه اصطلاح مایه دار شده اند واکنون در خانه ای زندگی میکنند که اسما" مال خودشان است وماشینی سوار میشوند که با پول خود خریده اند، در چنین روز های سئوالی که میپرسند این است که: آیا بعد از توضیع کارت آمایش۷ میشود گواهینامه رانندگی گرفت؟ ویا سندماشین وملک مان را بنام خود مان ثبت کرد؟ آیا جواز کسپ وکار میدهند؟و...

عده دیگرکه به تازگی سر توی سر ها در اروده کم کم در ردیف مایه دار ها قرار میگیرند وهنوز جرئت خرید ملک وماشین را بنام یک فرد ایرانی پیدا نکرده اند برای این عده تردد بین شهری در اولویت اول قرار دارد در حال حاضر تنها چیزی که اهمیت دارد این است که بدون درد سر بتواند دور ایران بچر خد ومسافرت برود وخرید ملک وماشین در مراحل بعدی قرار دارد.

افراد که در بالا از انها یاد شد جز کسانی هستند که خیال بازگشت به افغانستان را ندارند وبرای پرداخت هر گونه هزینه از جانب دولت ایران هیچ مشکلی ندارند وبیشتر نگرانی واضطراب آنها از وضیعت زندگی رفاهی وسرمایه ای که در ایران دارند میباشد.

اما در طرف دیگر قضیه جامعه گارگر مهاجر قرار دارند که از قضا در اکثریت مطلق قرار دارند کسانیکه از گرگ میش صبح تا تاریکی شب جان میکنند تا لقمه نانی بدست آورند وشرمنده زن فرزندشان که چه عرض کنم منت بار دولت ایران نشوند وسر وقت انواع واقسام با عناوین مختلف ودر فصل های مختلف به حساب دولت ایران بریزند تا چهار صباحی بیشتر در دیار غربت جان بکنند وزنده بمانند.

برای این عده ار مهاجرین ادامه زندگی در ایران ممکن نخواهد بود وهر طور که حساب کنیم آنها از پس هزینه های سنگین زندگی در ایران بر نخواهد آمد به همین علت بسیاری از آنها به فکر بازگشت به افغانستان هستند افغانستانی که نه امنیت کافی دارد ونه اقتصاد قوی اما همیشه بین بد بدتر گزینه بد مفید تر است.

نتیجه:

تجربه نشان داده است که این اسامی وتغییر وتحولات روی انواع واقسام برگه های شناسایی مهاجرین در طول 30 سال گذشته هیچ تاثیری مثبت وامتیازی برای آنها نبوده اما در این مرحله وطرح آمایش هفت آن عده که بتواند بر مشکلات مالی واقتصادی غلبه کرده وجان سالم به در ببرد، آیا به آرامش موقت خواهد رسید؟

عصای دست!

عصای دست!

نمیدانم شما در مورد عصا چه جور فکر میکنید ویا اصلا" به آن فکر کرده اید یا نه اما من در طول عمرم بسیار عصا دیدم که در زیر بغل بعضی ها قرار داشته وبه عنوان پای سوم استفاده شده است.




زمانیکه پا به سن میگذاریم بهترین یار وهمدم ما یک عصا میشود که به کمک آن میتوانیم راه برویم وقدم بزنیم وبهترین حسی را هم زمانی داریم که قسمتی از وزنه بدن را او تحمل میکند تا پا های فرسوده ما کمتر خسته شود.



کودک که بودم از زبان پدر ومادرم می شنیدم که میگفت: خداوند به فلانی لطف نموده وبه او فرزند پسری عطا کرده تا در پیری عصای دست او باشد. در آن زمان معنی ومفهوم این جملات را نمی فهمیدم ودر طول دوران کودکی بسیار دیدم که پدرم صورت من ودو برادر بزرگم را میبوسید ورو به مادرم میگفت: خدا این سه طفل را عمر بدهد وبه راه نیک هدایت کند تادرپیری انشا الله عصای دست ما باشد.



سالها از پی هم آمد ورفت ومن در ایام نوجوانی وزمانیکه باید عصای دست پدر ومادرم باشم مسافر دیار غربت شدم ودیار غربت وآب هوایش بی رحم تراز آنی بود که فکر اینکه عصای باشم برای والدینم به یادم بماند وتنها چیزی که توانستم باشم یک موجود زنده که فقط نفس میکشد. همین.!



بعد از تعطیلی مدارس وآغاز فصل گرم تابستان تقریبا" همه والدین نگران گذارندن ایام تعطیلی فرزندان خود هستند که این ایام را درکجا وچگونه سپری کنند وبه سلامت به سال تحصیلی بعد برسند.



در تابستان امسال برای اولین بار فرزند بزرگم را همراه خود به محل کارم آوردم( البته یکروز در میان) تا هم سرش گرم باشد وهم به قول معروف جلوی چشم خودم باشد وخدای نکرده گرفتار دوستان نا باب نشود. در ابتدای کار اصلا" به فکر اینکه در کار های مغازه کمکی برایم باشد نبودم وصرفا" برای اینکه تعطیلات تابستانش به خوبی سپری شود با خودم به محل کارم میبردم.



چند روزی بدین منوال گذشت وکم کم متوجه شدم که حق با پدرم بوده وفرزند می تواند عصای باشد برای والدین البته اگر مانند خودم کم سعادت نباشد.



پسر بزرگم 13 ساله شد



پسر بزرگم ۱۳ ساله شد



پ.ن: حقیر عقیده به وابستگی به هیچ فردی را ندارم حتی اگر اولاد باشد وهمیشه آرزو میکنم درزندگی هیچ وقت محتاج کسی نشوم ولی خدا وکیلی نمیشود منکر این عصای خدا دادی بشوم.



پ.ن:۲ این مطلب را در تاریخ ۲۵/۴/۱۳۹۰ همزمان با آغاز ۱۳ سالگی پسر بزرگم تحریر نمودم تا یادگاری باشد از اولین همکاری وهمیاری مشترک ما در کار های اقتصادی وساختن آینده نه چندان امیداور کننده وبرای روزهای که پسرم مانند من کم سعادت شده ومارا فراموش کند.

حکایت ما وماده گاو شیر((جلغه))

حکایت ما وماده گاو شیر((جلغه))
زمان کمی قدیم تر آنوقت که نوجوانی بیش نبودم وبرای تمرین زندگی وقبول مسئولیت ادامه زندگی باید کاری انجام میدادم تا به قول معروف کم کمک پخته شوم وبتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.


در آن ایام ماده گاوی داشتیم که مادرم(یادش بخیر) خیلی دوستش داشت شاید اگر اغراق نکنم به اندازه یکی از سه فرزند پسرش به او میرسید وعلوفه مورد نیازش را سر وقت تامین میکرد.

علت این دوست داشتن این بود که این ماده گاو در تمام ایام سال به طور مرتب ومنظم شیر داشت ومن وظیفه داشتم که شاخبند این ماده گاو را بگیرم وپلوان به پلوان ببرم تا او علف خوب بخورد وشیر کافی هم بدهد.

لازم است کمی درمورد واژه(جلغه) توضیح بدهم. واژه جلغه در زبان محلی هزارگی مردم خوات ناهور، به معنی پیوند وپیوسته بودن و ادامه داشتن وقطع نشدن را میدهد. نمیدانم تا چه حد اطلاع دارید که ماده گاوشیر ده در یک سال در یک فصلی مشخص شیر ندارد وبدنشان طوری است که در یک سال مدت شاید یک فصل از شیردادن میمانند واین مدت دربین زنان افغانستان به ایام خانه خشکی معروف است یعنی اینکه در این ایام در خانه نه شیری ونه ماستی ونه دوغی پیدا نمیشود تا اهل منزل استفاده کنند واین در یک خانواده روستای نهایت کم شانسی وبد یومی میباشد. در چنین وضعیتی ما یک ماده گاوی داشتیم که در تمام ایام سال شیر میداد وباید قدرش را میدانستیم.

با این مقدمه نه چندان کوتاه میرویم سر اصل مطلب وآنهم حضور و وضعیت حال حاضر مهاحرین افغانستانی مقیم ایران است.

وضعیت ما مهاجرین دقیقا" وضعیت همان ماده گاو شیر جلغه میباشد به این صورت که حدود دو میلیون ونیم مهاجرتوسط اداره اتباع به دو دسته قانونی وغیر قانونی تقسیم شده است ودر تمام چهار فصل سال به طور مرتب ومنظم به علت های مختلف مشغول پرداخت پول نقد به دولت ایران است. خوب است توضیح بدهم که قبل از طرح شناسایی وساماندهی مهاجرین غیر قانونی در سال 1389 مهاجرین حالت همان ماده گاو های را داشت که در یک فصل شیر نمیدادند واین به مزاج مسئولان اداره اتباع خوش نیامد ودر سال همت مضاعف کار مضاعف دست به ابتکار زدند واین شیر دهی را دائمی ودر تمام فصل سال تبدیل کردند و اکنون در سال جهاد اقتصادی نتیجه آنرا برداشت میکنند.

خب با این توصیف باید عرض کنم که چشم حسود وبخیل کور شود که نبیند سفره همسایه اش پر چرب باکره وماست وپنیر ودوغ باشد وهیچ وقت خانه خشکی را تجربه نکند اما از طرفی هم آرزو میکنم واز خداوند میخواهم که رحم مروت ومهربانی در دل صاحب ومالک این جماعت بیندازد وبه آنها اجازه دهد که بتوانند در محل های مناسب وبدون درد سرومزاحمت تغزیه نموده تا کاملا" شیر ده تر بشوند.

آمین بار ب العامین

نوشته شده در تاريخ سه شنبه هفتم تیر 1390 توسط ش