درباره من

عکس من
تهران, Iran
با سلام؛ این وبلاگ برای آرشیو نوشته هایم است. به عبارت یک بک آب به حساب می اید.بنا براین خیلی دیر به اینجا سر میزنم در صورت که با نویسنده کار ضروری دارید، لطفا" به این http://hydari44.blogfa.com/ وبلاگ بیاید و یابا این ایمیل تماس بگیرد hydarie@yahoo.comبا تشکر

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

نامه وارده

نامه وارده
با سلام
مطلب زیر را یک دوست دانشجوی جوان وپرانرژی که در دانشگاه پلی تخنیک کابل  که جز نخبه های آن دانشگاه میباشد، به صورت کامنت خصوصی ارسال نموده اند.
لازم به ذکر است که این مطلب به صورت کامنت ودر سه مرحله ارسال شده است وخیلی انسجام لازم را از لحاظ نوشتاری ندارد که حتما" خوانندگان محترم در نظر داشته باشند.
سلام آقای حیدری با تمام احترامی که نسبت به شما قائیلم و وبلاگتان را قبول دارم اما باور کنید شما دارید پایتان را از گلیم تان دراز تر می کنید.  این پست شما اصلا خوب نیست و نه تنها معنی خوبی ندارد بلکه کاملا بی معنی و توهین آمیز است. چندین بار پشت سر هم گفتید این هزاره این رقم، این هزاره آن رقم. به جای کلمه ی هزاره که به نوعی به ریشخندی اینجا بیان شده می توانستید بگوید این شخص این رقم یا آن رقم.
هم من هزاره هستم و هم شما. این را هر دو میدانیم. اما اینجا شما طوری بیان کرده اید که انگار هزاره نمی تواند مامور انتخابات آنهم در کاخ ریاست جمهوری باشد. احتمالاتی را هم که برای دست روی شکم گذاشتنش نوشته اید هم اصلا قشنگ نیست.
اصلا شما چی فکر کرده اید؟ فکر میکنید ما هزاره ها اینجا در کابل داریم از گشنگی می میریم؟ و هنوز مثل سابق در بدبختی به سر می بریم؟ کسی مارا قبول ندارد؟ اگه اینطوره باید به عرض برسانم که سخت در اشتباه هستید. اگر وضعیت سیاسی ما هزاره ها نابسامان است فقط و فقط به خاطر دو تا رهبر بی کفایت ماست که در راس امور هستند. وگرنه ازبک ها هم رهبر دارند و وضعیت سیاسی شان هم خوب است. نفوس شان هم از ما کمتر است و تحصیلاتشان هم به مراتب پائینتر
اما به غیر از وضعیت سیاسی بحرانی ما هزاره دیگر در کابل هیچ مشکلی نداریم. هر جایی که بخواهیم می توانیم کار کنیم. به هر پستی که بخواهیم می توانیم برسیم. من در دانشگاه دوم نمره هستم و در یک شرکت برنامه نویسی ماهیانه به صورت نیمه وقت 400 دلار درآمد دارم. دوستی دارم بست دو وزارت عدلیه است و در عین جوانی آمر یک دیپارتمنت شده. شصت درصد اساتید دانشکده ی ما هزاره هستن. و ... و ... .
اینها نمونه هایی هستند از موفقیت های هزاره ها در این سالها. موفقیت هایی که در دوره ی جنگ نمی توانستند خوابش را هم ببینند.
***
شما چی فکر میکنی؟ وطن خودتان را گذاشته اید کنار، (به نوعی فروخته ای به یک مقدار امکانات بیشتری که در ایران برایت میسر است) نشستی ایران و برا خودت شدی کلی تحلیلگر مسائل افغانستان؟ از درون مملکت چه خبر داری؟ از درد اصلی مردم ما چه می دانی؟ با صحبتهایی که قبلا با شما داشتم میدانم از آن دسته افغانهای عزیزی هستی که اگر ایران به زور بیرونشان کند بعد از کلی گریه و دلشکستگی شاید به سوی دیگری از جهان پناهنده شوی ولی به وطن خودت باز نگردی. در چتهایمان چندین بار از شما خواستم بیائید افغانستان تا متوجه شوید زندگی یعنی چه! اما شما همیشه می گفتید فکر و خیال وطن را هم حتی ندارید. انگار که گویی ایران وطن شماست. پس حالا چه میخواهید از جان این مردم هزاره بیچاره؟ چی میدانید که درد ما مردم چیست؟ شما حتی وطنت برایت شده کابوس شبانه. حالا همش دم از هزاره بودن می زنی؟
آقای حیدری عزیز. من قبلا به وبلاگ شما زیاد سر میزدم و همیشه کامنت میذاشتم. اما اینقدر این وبلاگ به بیراهه رفت که دیگر از دوستی اینترنتی با شما پشیمان شدم. همش دارید مسائل قومی را دامن میزنید. تو رو خدا بس است دیگر. بذارید همین مقدار جایگاهی را که ما در افغانستان بدست آورده ایم را نه تنها نگه داریم بلکه بیشتر هم بکنیم. اما با این کار شما و امسال شما که همش از قومیت می نویسند باور کنید پنج سال دیگه افغانستان می شود همان افغانستان هفت هشت سال پیش.

یک خواهش دیگر هم دارم. لطفا اینقدر از مسائل داخلی که اطلاعات دقیق و موثقی درباره اش ندارید ننویسید و تبصره نکنید. باور کنید پنجاه درصد حرفای شما را که من با وضعیت داخل مقایسه میکنم کاملا در تضاد هستند. مثلا جنگ کوچی وهزاره های دشت برچی را اینقدر بزرگ کرده بودین که شده بود جنگ جهانی سوم در صورتی که من خودم همون روز برچی بودم. فقط کسانی در خیابان بودند که قشر لوچک و ولگرد جامعه را تشکیل می دادند و برای چور و چپاول کردن دکانها آمده بودند. و یا اگر هم لوچک نبودند انسانهای احساستی و دور از منطقی بودند که فکر می کردندند می توانند هر چیزی را با احساسات و داد و بی داد کردن بدست بیاورند. بخدا من در آن تظاهرات حتی یک دانشجو یا یک تحصیل کرده یا یک مدیر اداره ای را ندیدم. چرا؟ چون این قشر از جامعه منطقی فکر میکنند. ولی تبصره شما در اینجا چیز دیگری بود.
***
یا همین عکس!!! آقای حیدری محترم و عزیز. این شخص که در تصویر آمده ناظر انتخابات نیست بلکه یک کارمند کمیسیون انتخاباته. ناظرین در قسمت دیگری ایستاده می شوند و از طرف خود کاندیدان مشخص می گردند. می بینید؟ شما اطلاع دقیق ندارید اما درباره اش کلی تبصره می کنید.
به شخص خود من که در کابل زندگی می کنم این این قبیل پست های شما خیلی بر می خورد. پس خواهش میکنم یا اطلاعاتتان را افزایش دهید یا اینکه اصلا مطلب ننویسید.

امیدوارم که ناراحتتان نکرده باشم. باور کنید حق دارم که دیگر وبلاگ شما را به عنوان یک وبلاگ دلخواه خودم قبول نداشته باشم و دیر به دیر مطالبشما را بخوانم.
در اینجا فقط خواستم یک انتقاد سالم از نوشته های این چندماه اخیر شما داشته باشم بلکه شما بشوید مثل سابق و مطالبی بنویسید که درد زدا باشد نه درد افزا.
ما نیاز داریم فرهنگ سازی کنیم نه اینکه به ویران کردن فرهنگ نداشته مان بپردازیم و بدترش کنیم.

به امید اینکه روزی شود همه ما افغانها (هر قومی که هستیم) فقط و فقط به فکر آبادی این خاک مقدس باشیم نه به فکر آبادی شرایط قوم خودمان. تا شود که افغانستان به جایگاه اصلی خودش برسد.
امید که ناراحتتان نساخته باشم
موفق و نویسا باشید
بعدا"نوشت:
این کامنت ها با اجازه ای ارسال کننده ای آن و(بدون ذکر نام) در این وبلاگ نشر شده است.

شرح حالی از هجرت وغربت(قسمت دوم) زهراکوچولوی مهاجر

شرح حالی از هجرت وغربت(قسمت دوم) زهراکوچولوی مهاجر
در این روز ها یکی از مشغولیات ذهنی، فکری وبدنی والدین مهاجرین افغانستانی ثبت نام جگرگوشه هایشان درمدارس دولتی ایران میباشد. از مساله مالی که بگذریم،  یافتن یک محل مناسب ومدرسه خوب برای فرزندان مهاجر یکی از آروزهای است که هیچ وقت برای یک مهاجر افغانستانی مقیم ایران برآورده نشده است ونخواهد شد.!
من نمیدانم که یک مدیرمدرسه در مدارس ایران تاچه حد اختیار دارد که یک دانش اموز را به خواست وسلیقه ای شخصی خود برای ثبت نام قبول ویا رد کند، ویا در کجای فانون مدنی ایران نوشته شده است که اولویت ثبت نام در مدارس ایران اول به خود ایرانی ها وبعداگر جایی باقی ماند برای خارجی های(افاغنه) میباشد.! اما در تمام این سالها که مهاجرین در ایران حضوردارند هنگام مراجعه به مدارس برای ثبت نام فرزندانشان، گوش شان با یک جمله خیلی آشنا میباشد(فعلابرای افاغنه جا نداریم).!!!
زهرا کوچولوی مهاجر
درپائیز سال گذشته ودر هنگام ثبت نام مهاجرین افغانستانی مقیم ایران،در مدارس دولتی ایران، یک طرحی توسط دولت ایران به اجرا درآمد که خیلی قابل تقدیر بود. درآن طرح ثبت نام وقبول فرزندان مهاجرین که به اصطلاح غیر قانونی وبدون مدرک بود با شرایط خاصی پذیرفته شد که خیلی از فرزندان مهاجر توانستند در سرکلاس مدرسه دولتی بنشینند ودرس بخوانند. یکی از شرایط ها این بود که یکی از مهاجرین که کارت اقامت دارند باید به عنوان معرف ویا بهتر بگویم ضامن توسط والدین بدون مدرک به مدرسه معرفی میشد.
در همسایگی ما یک زن وشوهری مهاجر هزاره زندگی میکرد که نامش سفرمحمد بود. در یکی از چنین شب های در سال گذشته زنگ درب خانه مابه صدا در آمد طبق معمول روح الله(پسرم) رفت تا درب حیات راباز کند به محض باز شدن درب حیات صدای آقا سفر ودختر کوچولوی شان زهرا خانم به گوشم رسید. خیلی تعجب کردیم. چونکه اصلا سابقه نداشت وما هم در حد یک سلام وعلیک بیشتر آشنایی وارتباط نداشتیم.
اقا سفر با همسر ودختر خانمش زهرا کوچولو باهم به منزل ما آمده بودند وما اصلا نمیدانستیم که برای چه آمده اند.
خلاصه بعد از صرف چایی، کم کم سفره دل آقا سفرباز شد وخود را بیشتر معرفی کرد. او گفت: ازمزارشریف است. در ماه جوزا سال ۱۳۷۶پس از قتل عام مردم بی گناه هزاره در مزارشریف به دست طالبان، به هزار زحمت توانسته جان خود راسالم به در ببرد. اول به تاجکستان وبعد هم به ایران آمده و ومدت چند سال در ایران زندگی کرده است.
اوگفت: از زندگی در ایران خوشش نمی آید وهیچ وقت احساس راحتی نداشته وندارد. اگرچه در این مدت با هیچ ایرانی دچار مشکل نشده است ودر هرجا که کارکرده هم همکارهایش ازاو راضی بوده خود او هم خاطره ای بدی از هیچ کس ندارد ولی هیچ وقت نتوانسته راحت باشد به همین خاطر به مدت زیاد نتوانسته در ایران بماند مرتب در رفت امد بین افغانستان وایران بوده. چند بار در طرح های شنا سایی مختلیف مهاجرین شرکت کرده ولی هر بار به افغانستان عزیمت نموده ومدرکش باطل شده است . در یکی ازهمین رفت آمد ها با دختر عمویش ازدواج کرده وصاحب یک دختر بنام زهرا شده اند.
او گفت: بعد از تولد زهرا دیگر از روی مجبوریت در ایران ماندگار شدم وحالا زهرا ۶ ساله است وباید به مدرسه برود. ودر ایران فامیلی که کارت اقامت داشته باشند ندارم به همین علت امشب مزاحم شما… .!
با اطلا عاتی که از کل قضیه مهاجرین داشتم متوجه شدم منظور آقا سفر چیست.
فردای آن روز زهرا کوچولو توانست ثبت نام نموده وبه مدرسه برود. در تمام مدت زمان که با هم همسایه بودیم هر زمان که میدیدم با علاقه ای خاص وذوق وشوق فراوان سلام میکرد که چشمان بادامی اش بادامی تر میشد! کمی آنطرف دوباره نگاه میکرد ومخندید ومیرفت.
یک سال بعد:
چند شب پیش بر حسب اتفاق آقا سفر وزهرا کوچولو را در خیابان دیدم. مدت ۴ماه بود که از آنها خبر نداشتم از وقتیکه آنها در محل دیگری( چند کوچه آن طرف تر) خانه اجاره کرده اند، ما همدیگررا نتوانستیم بینیم، به همین علت از اوضاع آنها هیچ خبری نداشتم. هنگام که من وآقا سفر احوال پرسی میکردیم، زهرا کوچولو سرش پائین بود وهیچ نمیگفت. سلام کردم وگفتم زهرا جان! دختر خوب چطوری؟ دیگه خانه ای ما نمیایی! احسان دلش برایت تنگ شده. عید فطر منتظر بودیم… دیدم زهرا جوابم را نمیدهد! کمی تعجب کردم. از پدرش پرسیدم: آقا سفر چه شده؟ زهرا خانم چرا ناراحت است؟ نکند اتفاقی افتاده؟ خیر باشد انشا الله.
آقا سفر گفت: مساله ای مهمی نیست. چند روز است که هی به این مدرسه وآن مدرسه میرویم. تقریبا تمام مدرسه های شهر را رفتیم میگویند برای افاغنه جا نداریم. زهرا خانم میگوید اینا همش بهانه است. تقصیر بابای احسان است که امسال ضامن من نشده است.
هیچ نتوانستم بگویم ! و از آنها خدا حافظی کردم.
دو روز است که از خودم شرمنده هستم وعزاب وجدان رهایم نمیکند! که چرا نمیتوانم آن نگاه مهربانانه وچشمان پر ازذوق و شوق بادامی را دوباره به وجد بیاورم ودل زهرا کوچولوی مهاجررا شاد کنم.
شرح حالی از هجرت وغربت(قسمت اول)

نظارت!

نظارت!
http://files.afghanpaper.com/pics/201009/201009231155251961.jpg
نظارت یک هزاره به کرزی
نظر شما چیست؟!
بعدا" نوشت:
دوستی در کامنت پرسیده این هزاره چرا دستش روی شکمش است.
این کار چند علت میتواند داشته باشد.
1- این هزاره خیلی وظیفه شناس است. وغیر از خودش هیچ کسی دیگر را قبول ندارد.! ونمیتواند پستش را به کسی دیگری تحویل دهد.
2-بر اثر استرس وارد شده محتویات صبحانه ای که خورده در شکمش اسیدی شده واو دچار دل درد شده است. واین دل دردی همزمان شده با حضور ورای دادن جناب کرزی صاحب. خب باقی اش را خود حدس بزنید.
3- کرزای نمیتواند سراخ صندوق را پیدا کند وبرای ریختن رای دچار مشکل شده! در اینجا این هزاره خنده اش گرفته ودارد به حالت معده ای میخندد ولی بروی مبارکش نمی آرود.
4- احتمال خیلی ضعیف هم این است که این هزاره از کرزی بدش می آید و حالش به هم میخورد وباز هم بروی مبارکش نمی آورد.

زنان درراه پیشرفت وترقی کشور عزیز ما افغانستان

شرح حالی از هجرت وغربت(قسمت اول)

شرح حالی از هجرت وغربت(قسمت اول)
دون مقدمه:
 نوشتار حاضر در چند قسمت شرح حالی است ار وضعیت فعلی مهاجرین افغانستانی در ایران.
حتما” اطلاع دارید که مدت چند روز است که در ایران مرحله ای شیشم آمایش ویژه ای مهاجرین افغانستانی آغاز شده است وطبق سنوات گذشته وزارت کشور ایران با دریافت مبالغ پول از مهاجرین افغانستانی کارت های شنا سای  مدت دارآنهارا تا بهار سال آینده تمدید میکند.
یک عمل غیر منتظره:
درتابستان امسال دولت محمود احمدی نژاد دست به عمل غیرمنتظره ای زد وبرخلاف انتظار طرح شناسایی ویا همان ساماندهی اتباع غیر مجاز افغانستانی مقیم ایران را به مدت دوماه اجرا نمود.
 در مورد اهداف این طرح اما اگر های فراوان وجود دارد. ازجمله را فت اسلامی، مساله ای کمبود مالی دولت، سر سامان دادن به وضعیت مهاجرین غیر مجاز وفشاراقتصادی وتنگ کردن عرصه بر مهاجرین ونهایتا” ترک داوطلبانه ای خاک ایران. این درحالی صورت گرفت که تبلیغات بی سابقه ای توسط رسانه های ایران بر علیه مهاجرین افغانستانی در بالا ترین حد خود رسیده بود.
یکی از احتمالات در مورد این طرح کمبود بودجه دولت ومسا له ای نقدینگی در آستانه ای آزاد کردن یارانه ای دولتی بود. دراین مورد دونظر متفاوت جود داشته ودارد.
۱- عده ای بر این عقیده هستند که دولت ایران در آستانه ای آزاد کردن یارانه ها شدیدا” با کمبود نقدینگی مواجه است ودر اوایل پائیز ودر زمان آزاد کردن یارانه ها ممکن است نتواند به وعده های خود در برابر مردم خود عمل کند به همین علت از روی اجبار دست به هر سوی میچرخاند ودوری هر طنابی حلقه میزند ومحکم میگیرد حتی اگر این طناب، طناب ضعیف ورنجور مهاجرین افغانستانی باشد.!
۲- عده ای دیگر مخالف این عقیده هستند ودلیل شان هم این است که دولت ایران با این همه ثروت که در دست دارد هیچ نیازی به مبالغ ناچیزی که از مهاجرین میگیرد ندارد ودر اینجا در آمد نفت ایران را مثال میزنند.
حال به نظر شما کدام نظر بالا صحیح است؟
برای پاسخ این سئوال نگاه کوتاهی به آمار های موجود می اندازیم. متاسفانه وزارت کشور ایران تا تحریر این مطلب آماری از ثبت نام شدگان جدیدی(یعنی مهاجرین به اصطلاح غیر مجاز) اعلام نکرده است هر آنچه به طور غیر رسمی توسط رسانه های ایران اعلام شده است تعداد مهاجرین غیر مجاز حدود پنج میلیون نفر اعلام شده است.
 طبق امار های رسمی وزارت کشور ایران هم اکنون تعداد ۲۵۰ هزار خانوار مهارجر افغانستانی در ایران زندگی میکنند که جمعا”یک میلیون نفر میشوند.
در حال حاضر از هر خانوار مهاجر افغانستانی هنگام تمدید کارت های شناسایی مبلغ ۱۷۰۰۰۰هزار تومان به عنوان عوارض شهرداری واز هر نفر بابت تمدید(تعویض) کارت جدید مبلغ ۱۷۰۰۰هزار تومان اخذ میشود که جمعا” کل مبلغ در یافتی پنجا ونه میلیارد وپانصد میلیون تومان میشود. لازم به ذکر است که این مبلغ برای یک میلیون نفر میباشد وچنانچه آمار غیر رسمی  پنج میلیون مهاجر دیگر را که توسط رسانه های ایران در ماه های قبل به کرات اعلام شده است را در نظر بگیریم، در نتیجه  پول دریافتی از مهاجرین مبلغ قابل توجهی میشود، یعنی  دریافت ۳۵۷ میلیاردتومان در سال به طور مستقیم از کیسه ای مهاجرین، کفه ای ترازو را به نفع کسانی سنگینتر میکند که عقیده دارند تمام این برنامه های که برای مهاجرین انجام شده است برای جبران کسری نقدینگی دولت محمود احمدی نژاد میباشد.
در نگاه اول رقم ۳۵۷ میلیارد تومان در یکسال در برابر بودجه دولت ایران  اصلا” قابل بحث نیست اما نباید فراموش کنیم که مبلغ فوق از ۶ میلیون نفر افرادی اخذ میشود که کار ثابت ودر آمد ثابتی ندارند ودر بد ترین وضعیت اقتصادی به سر میبرند و در سطح پائین جامعه قرار دارند ودر مقابل پرداخت این مالیات هیچگونه تسهیلاتی از دولت ایران دریافت نمیکنند.
 شاید در اینجا برای خوانند گان محترم سوی تفاهم پیش بیاید وآنها فکرکنند که مهاجرین افغانستانی قصد دادن مالیات را ندارند. در این زمینه باید عرض شود که چنین چیزی صحت ندارد ومهاجرین هم تافته ای جدا بافته نیست وهمان طورکه تا کنون نشان داده اند  در هرکشوری که زندگی میکنند تابع قانون همان کشور بوده وهستند گواه ادعای نگارنده پرداخت مالیات وعوارض در سالهای گذشته توسط مهاجرین افغانستانی به دولت ایران میباشد.

به مرگم گرفت! تا به تب راضی شوم

به مرگم گرفت! تا به تب راضی شوم
اول این پست وبلاگم را بخوانید!
بلاخره نوبت من هم رسید وصبح امروز توسط مامور محترم اداره کار شهرستان ورامین جریمه شدم.
این تصویر را ببینید:
نکته ای جالب توجه اینکه مدت کارکرد من را دو روز بیشتر نزد. ودر گفتمان که با مامور محترم داشتم گفت: این جریمه را باید ازجیب خودتان پرداخت کنید.
حال نمیدانم خوشحال باشم یا ناراحت؟!!!

هزاره ها وانتخابات(عکس)