درباره من

عکس من
تهران, Iran
با سلام؛ این وبلاگ برای آرشیو نوشته هایم است. به عبارت یک بک آب به حساب می اید.بنا براین خیلی دیر به اینجا سر میزنم در صورت که با نویسنده کار ضروری دارید، لطفا" به این http://hydari44.blogfa.com/ وبلاگ بیاید و یابا این ایمیل تماس بگیرد hydarie@yahoo.comبا تشکر

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

آنچه مردان در مورد زنان نمی دانند، نگاهی به رمان سنگ صبور

در صفحه نخست کتاب سنگ صبور تنها یک جمله آمده است.تقدیم به ن.الف.شاعر زنی که به دست شوهرش کشته شد.

در صفحه دوم شعری از شاعر فرانسوی آنتونین آرتید:همه چیز از تن، از راه تن، با تن و به مقصد تن به وجود می آید.
بعد رمان کم حجم و مینی مالیستی سنگ صبور با توصیفی سینمایی و شاعرانه از اتاقی در جایی نامعلوم در زمانی نامعلوم شروع می شود.
مردی بی حرکت دراز کشیده است و زنی بر بالین او در حال تسبیح گرداندن است. اتاق را پرده ای مستور کرده است، پرده ای با عکس دوخته شده از مرغانی که بر آن در حال پرواز، منجمد شده اند.
عتیق رحیمی یک دانش آموخته سینماست. و بر اساس کتاب اولش فیلمی ساخت که در میان کاندیداهای جایزه کن هم قرار گرفت.
شاید عتیق این دفعه می خواسته فیلمنامه ای بنویسد یا نا خود آگاه داستانش شکلی خیلی سینمایی به خود گرفته است. کتاب تازه عتیق که به تازگی ترجمه انگلیسی آن با مقدمه خالد حسینی به بازار عرضه شده است، کتابی است که جایزه کنگور، مهم ترین جایزه ادبی فرانسه را برده است.
داستان شاعرانه
دو کتاب قبلی عتیق رحیمی اول به فارسی نوشته شده بودند و بعد توسط خود نویسنده به فرانسوی برگردانده شدند. اما عتیق ترجیح داده است که این کتابش را اصلا به فرانسوی بنویسد. شاید به همین خاطر هم هست که نسبت شاعرانگی اش ،نسبت بازی با کلمات و شگرد افغانی عتیق در تکرار کردن ها بسامد کمتری داشته باشد و در عوض سینمایی تر شود.
خالد حسینی در مقدمه خود کتاب عتیق را کتابی بی مانند و شاعرانه می داند که در نشان دادن صدا و چهره زن بی صدا و بی چهره افغان موفق بوده است و بعد به این نکته اشاره می کند که به راستی نمی شده است این کتاب را که سر تا سر راز "تن" است به فارسی نوشت.
کتاب سرگذشت 99 روز زندگی زنی است که بر بالین شوهر بیمارش نشسته است و طبق تجویز ملایی باید 99 نام خداوند را هر روز یک نام، بر بدن شوهر بخواند و بدمد.
شوهر معلوم نیست کجا به این حال افتاده است اما کم کم آشکار می شود که مردی مجاهد بوده است و برای نام خدا به جنگ رفته است و حال به این وضع به خانه بر گشته است.
ذکر نام های خداوند با "القهار" شروع می شود و زن همچنان که دارد نامهای خداوند را بیان می کند از لابلای هجی کردن حروف به هزار تو های حافظه اش می رسد. به خاطراتش، به قصه های مشترکی که با مرد داشته است و قصه های که باید می داشته اما قهاریت شوهر مانع شده است.
کم کم از خاطره به خشم از خشم به درد دل از درد دل به گفتگویی یک طرفه می انجامد. در طی روز های ذکر و تسبیح زن بر بالین شوهر، هرچه می گذرد زن جرآت بیشتری می یابد.
زن از زنانگی می بر آید، تن می شود ، به تن شوهر با قدرت دست می اندازد و ماجرای تن خویش را وا می شکافد ماجرایی که با تسلط بی چون و چرای مرد همراه بوده است و بعد ماجرایی تن خویش را با دیگران بازمی گوید که تسلط مفقود در رابطه نخستش را چگونه می توانسته جبران کند.
و بعد کم کم در واگویه های این حکایات خود جای شوهر را می گیرد. اینک اوست که حاکم خانه است اوست که می تواند جان و جهان مرد را در اختیار داشته باشد. کسی که خود نقش سنگ صبور را بازی کرده است.
کسی که همواره شنیده است و هیچ گاه سخنی نگفته است. حالا در موضع متکلم واقع شده تا همه گفتنی های مگوی خود را بگوید و حتی شوهرش را سنگ صبور خطاب کند.
شوهری که هیچ کاری از دستش بر نمی آید. و در ادامه ای جابه جایی های ممتد روانی، این انگاره نمادین را مطرح می کند که اگر روزی، زنی در شرایط سنت (حالا سنت افغانی) بتواند با مردش بی پرده سخن بگوید چه چیز های به او خواهد گفت.
و همین انگاره با فرم دایره مانند تسبیحی که با ذکر 99 نام خدا به نقطه نخست باز می گردد، ساختار کلی رمان موجز عتیق راتشکیل می دهند.
«اگر مذهب به تمامی با مکاشفه سرو کار دارد. قصه ما نیز مکاشفه ای است. مکاشفه ای خیلی شخصی ما ، سنگ صبور من! آره، بدن مکاشفه ماست بدن های ما با راز هایشان با زخم ها یشان، با درد های شان،با لذتهایشان»
وبه این گونه وارد سر گذشت همه زنان افغانستان می شود. وارد رویاها، راز ها و ناگفته های آنان، وارد میل ها و تنهایی ها و هوس های سرکوب شده ای که تقریبا دیگر در حال ترکیدنند. و در این تر کیدن نه فقط ذهنیت مذکر حاکم، بلکه جامعه ، سنت و مذهب نیز به چالش کشیده می شوند.
دو چهره از یک تن
و رازها و نا گفته های زن در این فضا، تنها راز ها و عقده های او نیست. رازهای تنهایی های همه تن ها ست. راز های مستور جامعه ای که مثل همان مرغ های دوخته شده ای روی پرده منجمد، باقی مانده اند. جامعه ای که می تواند زنی را با عکس مردی عروسی بدهد. هزار چشم کنجکاو مترصد دیدن خونی است که حاصل شب زفاف زنی است و این چه بسا از همه کار های جهان برایشان اهمیت بیشتری پیدا می کند.
جامعه ای که در آن زن بد کاره نکوهش می شود اما مرد بد کاره چه بسا ستایش..مردانی که کودکان زیبا روی را می دزدند تا از آنان سوء استفاده کنند. اما در عین حال نگران گناهکاری مردمی هستند که فرسنگ ها از آنان دورتر زندگی می کنند.
شخصیت هایی رمان تنها دو نفرند. زن و شوهر، و هیچ کدام نیز نامی ندارند. شخصیت سوم داستان، ملاست که تقریبا همه جای زندگی حضور دارد. ملای دیگر، یا خود ملامت گر و در عین حال توجیه گر آنها ست و آنها خود نیز دو "من" دو "چهره" از یک "تن" اند که در طول داستان مرتب به همدیگر تبدیل می شوند.
پدر و مادر هم، همیشه در داستان های عتیق حضور دارند و همواره نیز حامل بار های نمادینی از خود شخصیت اصلی داستانند. در اینجا تنها ما با مادر شوهر و پدر زن سرو کار داریم و هر دو نیز هر کدام کامل کننده آن دیگری است.
پدر مردی بودنه باز (کسی که بلدرچین را برای جنگیدن تربیت می کند) وحتی در بودنه بازی دخترش را نیز باخته است. زن که خود نیز قربانی قمار های پدر است از بودنه انتقام می گیرد. بودنه را به چنگال پشک(گربه) می سپارد. پشک همیشه با زن هست. همه جای داستان سرکی می کشد و غایب می شود. پشک انتقام گیرنده است. پشک منجی است. پشک خود زن است که جرات می یابد و از شوهرش انتقام می گیرد و نکته این است که مرد را ذکر نام ها ی خداوند زنده نمی کند بلکه ذکر راز ها ی زن است که زنده می کند.
صبور، نامی برای زنها
مادر، نگهبان عفت است. نقشی که امروز خود زن در نسبت با دخترانش دارد. مادر، عروسش را به خدمت ملا می برد تا حامله شود و چه بسا خود نیز می داند که اکسیر ملا چیزی جز هم بستر کردن زن با مردی دیگر نیست. اما همه چیز بایستی طبق آئین باشد. و در آیین مستوری، آنچه در پس پرده واقع می شود چه اهمیتی دارد. مهم این است که ظاهر زندگی درست حفظ شود و به همین خاطر است که پس ازحاملگی عروسش، برای حفظ ظاهر برای تشکر و دادن پاداش دوباره به خدمت ملا می رسد.
این مستوری بزرگترین راز جامعه مورد بحث عتیق است. جامعه ای سر بسته غرق در آیین ها و سنت ها و حفظ ظواهر. جامعه ای آرامی که بایستی در ظاهر همه چیز شکر خدا خوب باشد و همه چیز با صبوری و سنگینی شروع شود و به مقصد برسد.
و به این خاطر است که صبور نام نداشته ای همه شخصیت های داستان، نام خود داستان و نام جامعه است که چون سنگ افتاده است و بالاخره آخرین نام و نام شفابخش خداوند است.
«یا صبور یا صبور..عینا تو خود خدایی، وجود داری و حرکت نمی کنی، می شنوی حرفی نمی زنی، می بینی و دیده نمی شوی. عینا خدا، تو صبوری و نامتحرک و من رسول توام، پیامبرت، من صدای توام، نگاهت، دستانت.من بازتاب توام، یا صبور!یا صبور!یا صبور!»
به نقل از بی بی سی

هشت مارچ، و وجدان دردی مردان.!!!

دیروز که در وبلاگ همکار نیوز رفتم تقریبا" اکثرمطالب وبلاگ و وب سایت های هموطنان ما راجع دربار ای هشت مارچ(مارس)بودند. هرکسی به وسع خودش مطلبی تحریر نموده ودر وبلاگ خود نشر کرده بود. ومن هم برای اینکه از دیگران کم نیاورم! این مطلب را نشرکردم. بی زحمت شما بگذارید به حساب چشم وهم چشمی.
-۲-
امروز هم هشتم مارس(مارچ) است. روزی گرامی داشتن حقوق زنان درجهان غرب.! میگویم جهان غرب چون منشاء تاریخی آن در غرب وامریکا میباشد. ودر جهان شرق ودر بین حکومت های مذهبی چنین عقیده ای وجود ندارد ، واگر هم دارد خیلی گذرا وبه صورت یک خبر دست چندمی. ودر بعضی جا ها هم جنگ نوشتاری وجود دارد، مبنی بر اینکه اصلا" به شما چه که هشت مارچ روز زن است.(منظورش ما ها هستیم) هشت مارچ مال اونور آب است نه این ور آب.
-۳-
چیزی که خیلی جلب توجه میکند این است که: این مردان است که هم اکنون در سایت ها و وبلاگ ها نگران حقوق از دست رفته زنان است، وبیشتر ازخود زنان در این مورد قلم فرسایی میکنند.
در طول تاریخ چه در غرب وچه در شرق وه چه انسانهای مذهبی وغیر مذهبی، این مردان بودند که حقوق زنان را پایمال کرده ومیکنند. وهم اکنون تعداد کثیری از آنها دست به قلم برده ومیخواهند جبران کنند.!
-۴-
من شک دارم! من فکر میکنم اکثر این مردان که درباره حقوق زنان قلم فرسایی میکنند، فقط یک ژیست بیشتر نیست، ودر درون آنها چیزی دیگری میگذرد. مگر اینکه ثابت شده باشد غیر از این است.
نشستن در یک اتاق گرم وآماده بودن چایی ونسکافه وتخت راحتی برای استراحت، نوشتن در باره ای هر چیزی وهر موضوعی در وبلاگ کار آسانی است! مخصوصا" اگر حالت شعاری عوام فریبی هم داشته باشد. وهشت مارچ وحقوق زنان هم از این دست موضوعاتی است که مورد توجه همه است. مانند خود زنان ظریف، وخیلی زود دل انسان هارا به درد می آورد. پس هر چقدر زیبا، ظریف وسوزناکتر بنویسید افکار مردم هم با شما خواهد بود.
-۵-
مردانی که در این روز ها در باره هشت مارچ قلم میزنند، به راستی خود آنها چقدر حقوق زنان را رعایت میکنند؟ آیا او حق خود با همسرخود را مساوی میداند؟ آیا او به خواهر ویا دختر خود اجازه حق انتخاب میدهد؟
پاسخ این سئوالها به این راحتی نخواهد بود! زیرا تا در موقعیت یک موضوع قرار نگیری هیچ وقت نخواهی فهمید.
همان طور که میدانید هشت مارچ مخصوص روشن فکران وبی دینان غرب گرا هست. وکسانی هم که در این مورد مطلب مینویسند روشن فکر هستند. یا اصلا" مذهب را قبول ندارند ویا حداقل میانه خوبی با مذهب ندارند. واین ظاهر قضیه است. ومتاسفانه در باطن چیزی دیگری وجود دارد. به عنوان مثال اگر بر حسپ اتفاق همین مردی روشن فکر ونویسنده در باره ای حقوق زنان با عث مرگ یک زن شود. آنوقت در ذهن همین شخص زنان میشود نصف مردان. ویا هنگام تقسیم ارثیه بین خواهر وبرادر، باز هم این زنان است که نصف مردان میشود. اگرروزی طلاق وجدایی بین زن مرد اتفاق بیفتد باز هم این زنان است که ضعیفه است واز پس تربیت اولاد بر نمی آید. وصد ها مورد دیگر که نویسندگان هنگام نوشتن در باره زنان وحقوق آنها اصلا" به انها توجه نمیکنند.
-۶-
در سال قبل در چنین روزهای یک وبلاگ نویس فعال وپر انرژی هموطن ما، از قول دکتر شریعتی مطلبی را در وبلاگ خود نشر کرد. موضوع مطلب هم رفتار زشت ودور از انسانیت مردان نسبت به زنان بود، که در نتیجه این رفتار با عث کینه ونفرت زنان نسبت به مردان میشد.(نقل به مضمون)
ویک هفته بعد: آخرین پست وبلاگ او این جمله بود.
به علت مخالفت شوهرم این وبلاگ به روز نخواهد شد.
وچند روز بعد آن وبلاگ برای همیشه حذف شد.
پ.ن:-۱- همیشه نمیشود به گفتار توجه کرد! عمل شرط است.
-۲- هنگام سرچ در گوگل، ۹۰ در صد از سایت ها و وبلاگ های که در باره ای هشت مارچ مطلب دارند، فیلتر هستند.!

یک مطلب تکراری

تقریبا" ۲۰ روزی میشود که مهاجرین افغانی ساکن شهرستانهای ورامین وپاکدشت، با مراجعه به اردوگاه گلتپه کویر، واقع در ۲۰ کیلومتری جاده تهران- ورامین مراجعه، وکارت های شناسای جدید خود را دریافت میکنند. من هم تصمیم داشتم کمی صبر کرده، ودر زمان خلوتی مراجعه نموده وکارت های شناسای ام را در یافت کنم. اما چند روز قبل خبر سید که رئیس اردوگاه گلتپه دستور داده که مهاجرین باید قبل از پایان سال ۱۳۸۸ با مراجعه به اردوگاه گلتپه، برای دریافت کارت های شناسای جدید خود اقدام کنند. در غیر این صورت در سال جدید از نها عوارض شهرداری دریافت خواهد شد.به همین علت من هم امروز رفتم وکارتهای شناسای خودم را گرفتم. برای خودم تبریک عرض میکنم.
در سال قبل هم گزارشی داشتم از وضعیت داخل اردوگاه گلتپه ااینجارا بخوانید وامسال هم به محض ورود هم چنان کنجکاو بودم تا ببینم چیزی قابل توجه اتفاق اقتاده یا خیر.
عرض اتوبان تهران - ورامین خیلی خطر ناک است. وگذشتن از عرض جاده برای مهاجرین کار سخت ودشواری میباشدکه بعضا" تلفات جانی ومالی را هم در پی داشته است. گزارشی هم در این مورد داشتم. اینجارا بخوانید متاسفانه این پل هنوز روی اتوبان نصپ نشده است! وعلت نصپ نشدنش هم تعریض اتوبان تهران -ورامین می باشد. که مدت چهار سال در حال اجرا مبیاشد.!!!
در مورد داخل اردوگاه کارهای انجام شده است که در حد خود قابل تقدیر است. از جمله این کارها آسفالت کف اردوگاه که محل انتظار مهاجرین است، که انصافا" نسبت به سال گذشته خیلی بهتر شده است. ونرده کشی خوب ومحکم وسایبان مطمئین ومقاوم هم نصپ شده است، که هم در زمان برف وباران وهم در هوای آفتابی سر پناهی خوبی برای مهاجرین شده است. وسرعت کار وتحویل دادن کارت های شناسای هم از سال گذشته بهتر میباشد. لازم به ذکر است که کار های اجرایی آمایش پنجم به یک شرکت جدید واگذار شده است.
طبق اعلامیه ای که در دیوار اردوگاه نصپ شده بود در نیمه دوم سال ۱۳۸۹ مرحله ششم آمایش اجرا میشود، که در این مرحله بنا بر نوشته این اعلامیه عکسهای تمام افراد خانواده دارای کارت شناسایی تعویض خواهد شد. واین کار از طریق پست هم انجام میشود.
اما از یک مثئله نمیتوانم بگذرم وآن هم متاسفانه سوی مدیریت در چنین مراکزی میباشد. وخیلی هم باعث ازار وازیت وسر درگمی مهاجرین میشود.
قضیه از این قرار است که: در ابتدایی شروع آمایش پنجم هر مهاجر افغانی موظف بود که کارت سرپرست خانوار را روی یک برگ کاغز آچار کپی نموده وآدرس محل سکونت، تعداد نفرات وشماره تلفن خود را یادداشت نموده به اردوگاه مراجعه کنند. ویک نفر هم در داخل اردوگاه یکدستگاه کپی گذاشته واز مدارک مردم کپی میگرفت. واز آنجایکه مراجعه کننده زیاد ویک دستگاه کپی کم بود وسرعت کار هم خیلی وحشتناک پائین بود، وساعت کار هم متاسفانه خیلی کم بود. به همین علت مهاجرین مجبور بودند در بیرون اردوگاه ودر داخل شهر قرچک اقدام به تهیه ای کپی از مدارک خود بکنند. ودر چنین حالتی صاحب این دستگاه کپی با مراجعه دربین مهاجرین که در صف های طولانی منتظر بودند، اعلام میکرد که کسانی که از بیرون کپی تهیه میکنند مورد قبول مسئولان اردوگاه نیست. واین اعلام متاسفانه دلشوره وناراحتی خیلی زیادی در بین مهاجرین حاضر ایجاد میکرد، وآنها مجبور بودند ساعت ها در صف طولانی منتظر بمانند ودوباره کپی تهیه کنند، کپی که هیج تفاوتی با کپی بیرون از اردوگاه نداشت.
واما امروز که این حقیر مراجعه کردم به یکباره فرمودند که اصلا" کپی نیاز نیست!!! وشما همان مشخصات را در پشت فیش های بانکی خود بنویسید کافی است.
خوب با این حال سئوالی که برای من خلق شده این است.
در چنین مواقعی کی مقصر است؟
۱- رئیس اردوگاه
۲- سود جویان
3- ساده لوحی وبی سوادی خود مهاجرین

پیشگوی هایی نوستراداموســــــــــی!!! مهاحرین افغانی

طب پیشگوی در جهان گُل کرده وپیشگوهای در پیتی اونور آب کلّی دارند حال میکنند. با هر پاسخ به پیشگوی های خود ملبغ ۳۵ یورو پول بی زبان به جیب زدند.

آنطور که ما در رسانه های ایران دیدیم وشنیدیم این پیشگو ها فقط آینده خیلی بد اقتصادی برای قاره ی سبز اروپا دیدند. ببخشید از پیش دیدند. حال خداوکیلی دیگه در باره چی چیزی پیشگوی کردند ما که خبر دار نشدیم بگذریم اصلا" به ما چه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این بنده حقیر از آنجایکه خیلی اهل حال هستم وبروز کار میکنم ودر تقلید کردن هم دومی ندارم. پیرو پیشگوی های اونور آبی من هم چشمان بادامی وخواب آلودم را بستم (البته ببندم یا نه برای دیگران فرقی نمیکند چون از سه متری دیگر نمیتوانند تشخیص دهند که چشمم باز است یا بسته). به هرحال چشمانم را بستم تا جای دیگر را نبینم و دوزاده دونگ هواسم جمع پیشگوی مدنظرم باشد. الکی که نیست باید تمرکز داشته باشید. دیگران با تمرکز سنگهای بزرگ جا بجا میکنند. اونوقت من... .
بلی! من هم درباره اقتصاد پیشگوی میکنم، البته نه اقتصاد یک قاره سبز خوش آب وهوا بلکه این پیشگوی برای یک اقلیت سه میلیونی مهاجر فلک زده بخت برگشته بنام افغانی های مقیم ایران است.
چه شد؟ نمیخواهی بخوانی؟ ارزش ندارد؟!!!
بابا جان مغزم معیوب است. جز همین سه میلیون مهاجرین دور برم کسی دیگر را نمیتوانم ببینم شاید مال همین تنگی چشمانم باشد.
واما پیشگوی من.!
همان طور که میدانید از اوایل سال جدید یارانه های دولتی در ایران قطع میشود. این یعنی اینکه نرخ ها به یک باره افزایش پیدا میکنند. چقدر؟ به اندازه کوه بابا، نه ببخشید منظورم دماوند بود.
پیشگوی درفصل بهار:
فصل بهار را بدون هیچ حوادثی ویا اتفاق خاصی پیشگوی میکنم. چرا؟ خوب عرض میکنم.
در فصل بهار از اول فروردین تا آخر آن هرچی گرانی، بی عدالتی، کم وزیاد فروشی که اتفاق بیفتد آب از آب تکان نمیخورد وکسی هم اعتراض نمیکنند. چون همه جا تعطیل است وتقصیر عمو نوروز عزیز میباشد. ودر اردبیهشت ماه نه هوا سرد است که بخاری روشن کنیم ونه گرم که نیاز به کولر باشد ومصرف آب هم پائین است. تازه در خردادماه مصرف آب وبرق تکانی میخورد وتامتوجه بشویم فصل تابستان از راه رسیده است. پس در نتیجه فصل بهار به خوبی وخوشی بدون هیچگونه حوادثی سپری خواهد شد. وتنها چیزی که توجه شمار ا جلب خواهد کرد بحث کارشناسی دربین خود مهاجرین در جلسات مانند عروسی، نزورات، وخدای نکرده مراسم فاتحه خوانی ودیگر مراسمات معمول است. که چگونه راه بیرون رفت از بحران اقتصادی تحمیل شده را بیابند. بیخودی نیست که یارانه را درفصل بهار قطع میکنند.!!! فلسفه دارد جانم.


فصل تابستان:
فصل تابستان را خیلی بد پیشگوی میکنم مانند همان قاره سبز خواهد شد. وضعیت اقتصادی برای مهاجرین مشقت بار وخارج از حوصله خواهد بود. علت هم این است که در فصل تابستان هوا بس ناجوان مردانه گرم میشود، ومردم هم برای راحتی خود واهل عیالشان چاره جز روشن کردن کولر ندارند، وهر کولرآبی هم میانگین مصرفش به اندزاه ۲۴ لامپ معمولی ۱۰۰وات میباشد( نه لامپ کم مصرف کم که مصرفش ۲۰ وات است) مصرف آب هم افزایش چشم گیری می یابد. زیرا در فصل تابستان همان طور که میدانید انسان ها از آب بازی خوشش می آید. ودوست دارد که با آب بازی کند وقتیکه شیر آب را باز میکنند به علت لوله کشی غلط اکثر لوله ها روی زمین ودر معرض تابش شدید افتاب میباشد وآب داخل آنها در حد ۷۰ وگاهی هم ۸۰ دجه گرم میشود، به همین علت کلّی باید شیر آب را باز بگذاری تا آب به حالت معمولی برسد .تازه هی آب خنک تر شده وآدم لذت بیشتری میبرد، ویهوی میبینی ۳۰ دقیقه است که شیر آب باز است.!!!
در فصل تابستان حوادث ناگواری رخ میدهد که برای مهاجرین تجربه درد ناکی خواد شد.
به چند نمونه از این حوادث واتفاقات توجه کنید:
حوادث شهریور ماه ۱۳۸۹ اکثر مهاجرین به علت گرانی بیش از حد قمت برق نمیتوانند از کولر و پنکه منازلشان استفاده کنند. به همین علت بادبزن های چینی در جمعه بازا، شنبه بازار، یکشنبه بازار، دوشنبه بازار، سه شنبه بازار وپنچشنبه بازار کلا" نایاب شده است.
مهاجرین برای صرفه جویی در مصرف برق تا اطلاع ثانوی دیگر از ماشینهای لباسشوی استفاده نمیکنند وبرای شستن لباسها به روش قدیمی آبا واجدادی شان روی آور ده اند.
اوتو کردن لباس ممنوع شده است به جای آن از روش قدیمی وابداعی مخصوص خود، یعنی قبل از خشک شدن کامل لباسها آنها را در زیر تشک های خود پهن نموده وصبح که بیدار میشوند اتو شده وآماده میباشد.
سشوار کشیدن تعطیل به جای آن موهای شان را کوتاه میکنند.( سر کل از شانه بی غم است)
دیدن تلویزیون به مقدار نیاز یعنی فقط اخبار وبعضی سریالهای ایرانی وشاید هم کره ای.
هیچ مردی مهاجر دیگر جمعه ها سر کار نمیروند وبه جای آن منشینند وبر شستن لباسها نظارت میکنند تا آب زیاد مصرف نشود. برای آنها فرقی نمیکند چه سر کار بروند چه مواظب شستن لباس ها وصرفه جویی در مصرف آب باشند چون ضرر وفایده اش یکی است.
حمام کردن سهمیه بندی خواهد شد. بچه ها ۵ دقیقه، آقایان ۱۰دقیقه، خانم ها ۱۵ دقیقه، هر۱۰روز یکبار.
بجای شستن جوراب از جوراب های ۱۰۰ تومانی یکبار مصرف استفاده میکنند. چون نسبت وبه شستن به صرفه تر است.
اختلاف ودعوای خانوادگی مخصوصا" بین زن وشوهر های مهاجر به علت اختلاف بر سر نحوه ای مصرف آب برق به مقدار خیلی زیاد مشاهده میشود.
کتک خوردن کودکان به علت روشن گذاشتن لامپ توالت وباز گذاشتن شیر آب زیاد میشود طوری که بعضی اطفال بر اثر ضربه وارده کر خواهند شد.
با پان یافتن فصل تابستان مهاجرین افغانی سه را بیشتر نخواهند داشت.
۱- یافتن راهی برای کار بیشترزحمت بیشتر وجان کندن زیاد تر ودرآمد بیشتر.
۲- استفاده از آب وبرق امامی
۳- کوچ ومهاجرت به وطن! ببخشید منظورم بازگشت به وطن بود.
اما پیشگوی خیلی مهم که هم اکنون روئیت شد.
با تمام مشکلات وسختی ها از اوایل سال آینده مهاجرینی که وسیله نقلیه از قبیل متور سیکلت،وانت بار، نیسان بار، پراید سواری، پیکان تاریخ گذشته.ماشین های مدل بالا از قبیل بیکان آردی واحیانا" پژو ساخت ایران دارند، همگی از راننده شخصی استفاده خواهند کرد.
پ.ن: ۱- پیشگوی بعدی رایگان نخواهد بود
۲- اگر نمیدانید آب برق امامی یعنی چه لطفا" نپرسید.

اقتدار دیگر برای حکومت جمهوری اسلامی ایران

عبدالمالک ریگی سر انجام بعد جنایت های فروان دستگیر شد.
این خبر را دیروز در ساعت ۸ صبح توسط رادیو پیام شنیدم.
در این ۲۴ ساعت گذشته تمام رسانه های دیداری وشنیداری در ایران بیشترین اخبار وگزارش های خود را در این مورد اختصاص داده اند. مخصوصا" صدا وسیمای ایران که به قول معروف کولاک میکنند.
درباره نحوه دستگیری این جنایت کار حرفه ای حرف وحدیث دربین مردم فراوان است. ومن قصد هیچ گونه تحلیل وتفسیری ندارم. فقط لپ کلام را عرض کنم.
۱- نحوه دست گیری این شخص به هرطریقی که بوده نشان قدرت نیروهای اطلاعاتی ایران، وافتخاری برای ملت، دولت، وحکومت جمهوری اسلامی میباشد.
۲- آرزو میکنم در تمام دنیا، ازجمله افغانستان،ایران، لبنان، فلسطین، پاکستان، وده ها کشور دیگر، هیچ کس برای احقاق حق خود به خشونت متوسل نشوند.
آمین یا رب العالمین