درباره من

عکس من
تهران, Iran
با سلام؛ این وبلاگ برای آرشیو نوشته هایم است. به عبارت یک بک آب به حساب می اید.بنا براین خیلی دیر به اینجا سر میزنم در صورت که با نویسنده کار ضروری دارید، لطفا" به این http://hydari44.blogfa.com/ وبلاگ بیاید و یابا این ایمیل تماس بگیرد hydarie@yahoo.comبا تشکر

۱۳۹۱ خرداد ۳, چهارشنبه

مزاری ماندگار ترین تلاش درتاریخ هزاره های افغانستان

مزاری ماندگار ترین تلاش درتاریخ هزاره های افغانستان

وبسات جمهوری سکوت اقدام به نشر جزوه ی ۹۱ صفحه ی به قلم حمید(بصیر احمد) دولت آبادی، در باره ای رهبر شهید بابه مزاری نموده است. بنده که ایشان را نمی شناسم وهیچ قضاوتی هم درمورد محتویات این جزوه ندارم این را عرض کردم تا تکلیف خودم را با این جزوه وخوانندگان محترم روشن کنم. علت بی طرفی این حقیر هم این است که بعضی از قسمت های مطالب به سن وسال من نمیخورد واز بعضی دیگر بی خبرم ونمی توانم در باره آنها نظر بدهم بنا براین خواهشمند است بنده را از(( قریه دیگر)) که جناب دولت آبادی اشاره دارند، بدانید وهدف از نشرمطلب ذیل در این وبلاگ را خدمت به کسانی بدانید که درکمند فیلترینگ ایران گیر هستند ونمی توانند فایل این مطلب را دنلود کنند.


این هم فایل پی دی اف بدون فیلتر: دانلود کنید

پ.ن: اگر برای دانلود مشکل داشتید لطفا" اطلاع دهید.

ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن سه سال!

ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن سه سال!

۲۴ بهمن ماه وبلاگ دلنوشته های غربت سه ساله شد.


میگم ای کاش میدانستم، سه سال فعالیتم در فضای مجازی مثبت بوده ویا منفی.!

پ.ن: ببخشید که دیر به خودم تبریک گفتم آخه اینترنت قطع بود.

پ.ن:۲- تشکر ویژه از استادظریفی بابت ایجاد این وبلاگ.

پ.ن:۳- مدت است کسی نظر نمیدهد! چرا؟!

حذف یک دوره تاریخی، از کتاب های درسی در افغانستان

حذف یک دوره تاریخی، از کتاب های درسی در افغانستان

چند روز است در فضای مجازی بحث در مورد"حذف یک دوره تاریخی۴۰ ساله " از کتاب های درسی مدارس ابتدایی افغانستان سر زبانها است.

آنطور که بنده دیدم،خواندم ونتیجه گرفتم، این است که عده زیادی قبل از اینکه از حذف این دوره تاریخی از کتاب های درسی ناخوش باشند وانتقاد بکنند، از نحوه به اجرا رسیدن آن ناخوش ودلگیر هستند یعنی اینکه درکل میشود نتیجه گرفت مردم از تاریخ ۴۰ ساله اخیر دلی خوشی ندارند ویک جورای موافق حذف این دوره هستند ولی به علت های مختلف که برای نگارنده روشن نیست، با نحوه عملکرد مسئولان فعلی مخالف هستند.
بنده شخصا" نه مخالفم ونه موافق. چرا؟ عرض میکنم.
به عقیده من چه این دوره تاریخی حذف بشود چه نشود هیچ اثری بر کودکان ومحصلین افغانستانی ندارد. به دو دلیل:

1- بدنه دولت وحکومت در افغانستان تغییر نکرده است. معمولا" زمانیکه حکومتی برود وحکومت جدید با رهبر ودار دسته اش بیاید وقدرت را در دست بگیرد واقدام به حذف یک دوره تاریخی بکنند، این عمل همراه با تبلیغات وکویبدن افراد وحکومت قبلی موثر خواهد بود. مانند تغییر حکومت در ایران،مصر،تونس، لیبی و... .

۲- سئوالات اساسی این است که چه موضوعات وکدام اتفاقات ۴۰ سال گذشته قرار است از کتاب های درسی حذف شود؟ فعالیت های سالهای اخر ظاهر شاه؟ کودتا ها وخونریزی های جوجه کمونسیت ها؟ فعالیت مجاهدین؟ حمله شوروی سابق به افغانستان؟ دوره ۷ ساله حکومت طالبان ویا دوره ده ساله حضور امریکا؟

به عقیده من هر اتفاقات که در بالا ذکر شد از کتاب های درسی حذف بشود کاملا" بی فایده خواهد بود. زیرا هنوز ظاهر شاه بابای ملت است. مجاهدین صاحب اصلی حکومت فعلی هست. طالبان همچنان فعال است وبه تازگی دارند موجودیت سیاسی خود را دوباره اعلام میکنند. امریکا در حال حاضر ناجی مردم افغانستان هست. هرکدام از این گزینه حذف بشود، مسئولین وبه اصطلاح دولسوز وپشنهاد دهنده این عمل به هدف خود که همان از بین رفتن اختلافات وکدورت میان اقوام افغانستان هست نخواهد رسید.

در اینجا مثالی می آورم تار موضوع کمی روشن شود.

کودکی را در نظر بگیرید که در کتاب درسی چیزی از فعالیت مجاهدین نخوانده است ولی شب در تلویزیون دم از مجاهد وجهاد ۳۰ساله به میان می آید وهمراه با صحبت ها تصاویری از کسانی مثل: احمد شاه مسعود، عبدالعلی مزاری، برهانالدین ربانی، صیاف درحال سخنرانی در پالمان، مجددی درحال بوسیدن دستش توسط رئیس دولت، دوستم در حال تبعید در ترکیه، وصد ها چهره معروف که هرکدام دریک دوره ی تاریخ ۴۰ ساله ی افغانستان را با عملکرد خوب ویا بد خود ساخته است که ناگزیر بخشی از آنها در تاریخ ثبت خواهد شد. حال در چنین وضعیتی آیا محصلین از خود نمیپرسند که چرا این مسایل که در رسانه ها هست ولی در کتاب تاریخ نیست؟ ایجاد چنین سئوالی در ذهن یک فرد کافی است تاتمام زحمات دلسوزان ومسئولین فعلی از بین برود.

بنابراین حذف این دوره تاریخی،زمانی به حال روز مردم ومحصلین آینده افغانستان مفید خواهد بود که: ۱- حکومت مستقل، دلسوز وعادل بدون گرایش های قومی ومذهبی بر سر کار آید.۲- هیچ یک از افراد که سابقه جهاد دارند بر هیچ کرسی قدرت تکیه نزده باشند ودر کار های دولتی وحکومتی اعمال نظر نکنند.۳- اشخاص که در هرمقامی ومنزلتی که بوده وهر فعالیتی که در چهل سال گذشته انجام داده اند، چه مرده باشند، شهید شده باشند ویا در قید حیات باشند، تحت هیچ عنوانی ودر هیچ رسانه ی نامی از آنها برده نشود.۴- هیچ نیروی خارجی از هیچ بلاد اسلامی وغیر اسلامی در افغانستان حضور نداشته باشند ودر مسایل داخلی افغانستان دخالت نکنند. بدون شک افغانستان گل گلزار خواهد شد.

به نظر شما چنین چیزی امکان پزیر است؟ مطمئنا" پاسخ منفی است. پس بهتر است کتاب وتاریخ را به حال خود رها کنیم وانرژی مان را در جا های دیگر وبرای مسایل مفید تر مصرف بکینم.



نمیدانم بخندم ویا گریه کنم!

نمیدانم بخندم ویا گریه کنم!

ما که از قضایای پشت پرده بی خبریم ونمیدانیم واقعا" بین مسئولان ایرانی وسفیر کشور ما چه میگذرد.


تقریبا" دو هفته ی هست که بدون هیچ دعوت رسمی، مهاجرین افغانستانی از سراسر ایران راهی تهران میشوند ودر سرمای طاقت فرسای زیر صفر تهران، شب را به صبح وصبح را به شب میرسانند به امید اینکه برگه های موقت آنها تبدیل به پاسپورت بشود.

میخواهم بخندم! وخودم را مسخره کنم. کشورم را مسخره کنم. رئیس جمهورم را مسخره کنم. سفیرکشورم را مسخره کنم. آنقدر بخندم تا اشکایهم بیرون آید اما چه فایده اگر مسخره کردن مفید وکار ساز بود، من بعد از۳۰ سال مسخره شدن در کشور بیگانه ماندگار نمیشدم تا حالا برای وضعیت یک میلیون وپانصد هزار نفر هموطن مهاجرم، حیران بمانم که بخندم ویا گریه کنم.

تا حالا از دست ایرانی ها نالیدیم که چرا با ما بد میکند، کم لطفی میکند، اطلاع رسانی به موقع انجام نمیدهند، مارا در صف های طولانی نگهمیدارند، کار اداری مارا صحیح انجام نمیدهند و... .!

راستش حال وحوصله شاخ وبرگ کردن قضیه را ندارم میروم سر اصل مطلب.

ماه ها قبل در بین مهاجرین شایع شده بود که برگه های شناسایی موقت تبدیل به پاسپورت خانواده خواهد شد واین کار در ایران وتوسط سفارت افغانستان وخود کارکنان وعوامل سفارت اجرا خواهد شد.

در این راه مسئولین مربوطه در سفارت افغانستان جلسات توجیهی برگزار کردند وبا دعوت از تعداد ازمهاجرین به عنوان معتمد، جلسه ی را در سفارت افغاستان درتهران برگزار کردند. برای حقیر معلوم نیست که دراین جلسه چه گذشت وچه تصمیمات اتخاذ شد ولی بعد از برگزاری این جلسه بود که به یک باره مهاجرین از سراسر ایران به سمت تهران سرازیر شدند وبه محل سفارت افغانستان تجمع کردند. قصد ونیت این افراد تعویض برگه های شناسایی موقت با پاسپورت خانواده بود ولی هیچ کدام نمیدانستند که چگونه وبا چه شرایطی باید این مراحل را طی بکنند یعنی در هیچ جای توضیح داده نشده بود که چه کسانی وبا چه مدارک واسنادی به سفارت مراجعه بکنند. همین بی اطلاعی و نداستن از شرایط باعث شد که مهاجرین شخصا" به سفارت مراجعه وکسب اطلاع بکنند.

کسانی که در ایران هستند ویا تجربه زندگی دارند میدانند که در چنین شرایطی به معنی واقعی سگ صاحبش را گم میکند.

یک هفته ازدحام مهاجرین وراه بندان خیابان پاکستان در سرمای زیر صفر تهران واعتراضات مکرر عابرین وساکنین این خیابان، نتیجه اش این شد که آقای تهوری مدیرکل امور اتباع ومهاجرین وزارت کشور در روز شنبه ۱۵/۱۱/۱۳۹۰ طی مصاحبه آب پاکی را روی دست مهاجرین ومسئولین سفارت افغانستان بریزد. متن مصاحبه را دراینجا بخوانید:
بعد از این مصاحبه وبرخورد با افراد تجمع کننده در مقابل سفارت افغانستان در تهران وبه فاصله یک روز، نشست مشترک بین مسئولان ایرانی و سفارت افغانستان در تهران، به میزبانی اداره کل اتباع ومهاجرین وزارت کشور ایران برگزارشد.نتیجه این مذاکره ونشست مشترک را در اینجا بخوانید:

حال به من حق بدهید که بین خنده وگریه برای وضعیت پیش آمده نتوانم یکی را انتخاب کنم. ده روز است که مهاجرین در سر مای زیر صفرمقابل سفارت افغانستان در تهران تجمع کرده آنوقت سفیر محترم در اتاق گرم ونرم تازه یادش افتاده که در کشور دیگری زیست میکند وکه یک اداره عریض وطویلی هم دارد بنام اداره کل اتباع ومهاجرین خارجی والبته یک میزی هم هست که دورش می نشینند ومذاکره میکنند

... صدای دایه ی مهربانتر ازمادر هم درآمد!

... صدای دایه ی مهربانتر ازمادر هم درآمد!

ما قبلا" تذکر دادیم ولی ظاهرا" کسی جدی نگرفت.




وضعیت در تهران مقابل سفارت افغانستان، آنقدر افتضاح است که صدای آقای تهوری مدیرکل اتباع مهاجرین وزارت کشور هم درآمده است.



این هم مطلب که در وبسایت وزارت کشور ایران درج شده است:







سردرگمي و ازدحام اتباع افغاني شركت كننده در طرح شناسايي غيرمجازين مقابل سفارت افغانستان در تهران.



مصاحبه با مديركل امور اتباع و مشاور وزير كشور پيرامون موضوع فوق

سيدمحمد تهوري مشاور وزير و مديركل امور اتباع و مهاجرين خارجي در پاسخ به اين سئوال كه اخيراً و به خصوص طي 10 روز گذشته صفوفي متراكم از اتباع افغاني در مقابل سفارت اين كشور تشكيل مي‏شود كه موجب بي نظميهائي در ترافيك و آمد و شد مردم و خودروها شده است.بنا به گفته مراجعين قرار است به افرادي كه در طرح سرشماري سال گذشته شركت نموده اند ،گذرنامه داده شود تا متعاقباً براي آنان در ايران رواديد صادر شود،آيا شما به عنوان متولي ساماندهي اتباع خارجي از اين موضوع مطلع هستيد گفت:

در پي درخواست نمايندگان محترم مجلس افغانستان از مقامات ارشد كشور در مرداد ماه سالجاري مبني بر صدور روايد براي خانوارها در داخل كشور و موافقت مسئولين محترم، در اجراي دستور مقرر گرديد آندسته از اتباع افغاني غير قانوني كه در طرح سرشماري بصورت خانواري ثبت نام شده اند در داخل كشور ساماندهي شوند . اساس ساماندهي نيز بر پايه صدور رواديد سه ماهه در گذرنامه و سپس تمديد رواديد صادره به مدت 9 ماه برنامه ريزي شده است.

ليكن سفارت افغانستان در خصوص نحوه و چگونگي هماهنگي غير از ارائه چند پيشنهاد كه مورد موافقت قرار نگرفت ،هماهنگي به خصوصي با وزارت كشور معمول نننموده است.لذا گسيل اتباع افغاني مخاطب طرح از ساير استانها به تهران غير قانوني بوده و در صورت مشاهده نسبت به اعمال قانون اقدام خواهد شد.ضمن اينكه بطور قطع گذرنامه آندسته از افرادي كه از ساير استانها بصورت غير قاانوني به مركز آمده اند براي صدور رواديد واجد اعتبار نخواهد بود و آيندسته از افراد براي دريافت رواديد بايد به نمايندكي هاي جمهوري اسلامي ايران در افغانستان مراجعه نمايند.

ايشان در خصوص اينكه وزارت كشور براي صدور گذرنامه افراد فوق يك ضرب العجل زماني اعلام نموده و مقامات افغان نيز در صدد تمديد آن هستند.آيا برنامه اي براي اين روند دارد نيز اشاره داشتند:

درخواست صدور رواديد بر روي گذرنامه اتباع افغاني غير قانوني شركت كننده در طرح سرشماري در مرداد ماه اعلام و مورد موافقت قرار گرفت.از همان زمان نيز مكررا به مقامات افغاني در ايران و افغانستان در مورد فرصت زماني موافقت مزبور تا پايان سالجاري تاكيد گرديد. اخيراً در هفته گذشته در ملاقات با وزير محترم امور مهاجرين افغانستان نيز بر فرصت زماني موصوف مجددا تاكيد شد.اين در حالي است كه ما براي تسهيل در امر صدور گذرنامه به مقامات افغانستاني پيشنهاد چاپ فوري و يكماهه يكميليون چلد گذر افغانستان در ايران را ارائه داده بوديم كه مقامات مزبور بنا به دلائلي نپذيرفتند و به كشور ديگري سفارش چاپ دادند.

مع الوصف چون اين نوع اقدامات در اين سطح مسلماً نياز به برنامه دارد .لذا زمان اعلام شده در پايان سالجاري قطعي بوده و پس از آن خانوارهاي ثبت نام شده در مهلت سر رسيد برگه بازگشت بايد لزوماً كشور را ترك نمايند و چنانچه مايل به دريافت رواديد و اقامت يكساله قانوني در ايران باشد به نمايندگي هاي ما در افغانستان مراجعه نمايند.

وي در پاسخ به اينكه وزارت كشور برنامه اي براي هماهنگي با سفارت افغانستان در جهت توزيع به هنگام گذرنامه بين افراد موصوف در دست اجرا دارد نيز پاسخ دادند:

بله طرحهائي بوده كه از طريق وزارت امور خارجه و نيز در مذاكرات با مقامات سفارت و وزارت امور مهاجرين به آنان ارائه شده است كه تا كنون پاسخي دريافت نشده است.

با توجه به اينكه برنامه صدور گذرنامه در ايران براي مخاطبين طرح و سپس صدور رواديد صرفاً اختصاص دارد به افغاني هاي ثبت نام شده خانواري ،در مورد مجردين چه برنامه اي تدوين و يا اجراء شده است؟

افراد ثبت نام شده مجرد داراي برگه بازگشت طبق روال جاري از طريق يكي از دو مرز ميلك و دوغارون به افغانستان بازگشت مي نمايند كه تا كنون حدود 160 هزار نفر از آنان كشور را ترك نموده اند. اين افراد در صورت تمايل به ورود و اقامت قانوني در ايران، طبق برنامه ريزي كه البته با دشواريهياي متعدد صورت گرفته بر اساس محل تولد به نزديكترين نمايندگي جمهوري اسلامي ايران مراجعه مي نمايند. مراجعين در همان روز مراجعه روايدي با سه ماه اعتبار و بدون الزام مسافرت با هواپيما كه قبلاً از شروط صدور روايد بود ،دريافت مي نمايند.اين افراد پس از ورود به ايران به پليس مهاجرت و گذرنامه استان محل ثبت نام اوليه مراجعه و رواديد آنان به مدت 9 ماه تمديد مي شود كه تا كنون براي حدود 20 هزار نفر از افراد دارند روايد اين اقدام صورت پذيرفته است.

ايشان در پاسخ به اين سئوال كه آيا اين فاصله آماري 160 هزار نفر خروجي و 20 هزار نفر ورودي دليل خاصي دارد ابراز داشتند:

البته بخشي از آنان تمايل به ورود و اقامت در ايران ندارند. اما بنا به اطلاعات واصله گويا يكي از مهمترين دلائل وجود مشكلاتي در دريافت گذرنامه در داخل افغانستان است كه اين نكته نيز به مقامات وزارت مهاجرت افغانستان مكررا ياداوري شده است.زيرا امكان ورود قانوني به كشور به عنوان يكي از شيوه هاي مقابله با قاچاق مذموم و ضد انساني اتباع افغاني با تلاشهاي جمهوري اسلامي ايران فراهم شده است .اما انجام اين اقدام مستلزم تلاش دولت افغانستان براي ايجاد تسهيلات مربوط به صدور گذرنامه نيز مي شود كه اميدواريم اقدامات جدي و موثري معمول شود.

راه ایران از کربلا میگذرد!

راه ایران از کربلا میگذرد!

منبع: جمهوری سکوت


((روایت هجرت به ایران، در سه پرده))

پرده اول: راه ایران از پاکستان میگذرد

پائیزسال 1367 آخرین سالی تحصیلی من بود. زمانیکه در روز های آخر پایئز سال 1367 امتحانات سالانه تمام شد وکار نامه های یک سال زحمت ودرس خواندن خورا از سر معلم مکتب(چای اسپ خوات) دریافت نمودیم، اصلا" فکرش را نمیکردیم که در بهار سال 1368 دیگر متعلم این مکتب نخواهیم بود. بعد از دریافت کارنامه تحصیلی، با دوستان وهم صنفی های خودخدا حافظی کردیم و قول قرار های برای بهار دیگر گذاشتیم یعنی بهارسال 1368 وسال تحصیلی جدید. بهاری که انتظارش را میکشیدیم در حالی آمد که مدرسه ما تبدیل به گور دسته جمعی شده بود.

دراوایل سال 1367 تعداد از قومندان های حزب شورای اتفاق به دولت کمونیستی دکتر نجیب الله رابطه برقرا کردند که حاصل این رابطه دریافت اسلحه ومهمات های ساخت کشور شوروی سابق بود که کمی بعد در بین مردم هزاره جات بنام(سیاه توس)* معروف شد وهمین جریان سیاه توس باعث شد که مدرسه ما از مکان فرهنگی آموزشی به گور دسته جمعی تبدیل شود ودر نتیجه افراد مانند منی حقیر آواره هجرت وغربت بشویم.

در آن زمان کشور پاکستان جولانگاه اصلی احزاب افغانستانی، اعم از شیعه وسنی بود. ودر تمام شهر های پاکستان دفاتر از انواع اقسام حزب، با نام های مختلف مشغول فعالیت های سیاسی وفرهنگی( قانونی وغیر قانونی) بودند که یکی از کارهای آنها اعزام مهاجرین به سمت ایران بود. درست به خاطر ندارم که بابت اعزام افراد پولی دریافت میکردند یاخیر ولی ثبت نام وعضویت در حزب یکی از شرایط اجباری بود که باید انجام میشد. وما با عضویت در حزب حرکت اسلامی افغانستان مجوز رسیدن به مرز ایران را دریافت نمودیم.

زیارتگاه های ایران همیشه وسیله خوبی برای توجیه سفر(هجرت) مردم افغانستان بوده هر کسی هرکاری شخصی هم که داشته باشد، سر زبان بهترین وسیله ومناسب ترین توجیه، زیارت امام رضا(ع) میباشد.

هدف اصلی هجرت من به سمت ایران، در بار اول، ادامه تحصیل بود. اما از شما چه پنهان از خدا که نمیشود پنهان کرد چقدر زحمت کشیدم وامام رضا را وسیله قرار دادم تااز پدر ومادرم اجازه هجرت به سمت ایران را بگیرم. این طوری بود که در یک روزبهاری مادرم گفت: برو باچه مه، توره ده امام رضا سپردم.

پرده دوم: راه ایران از لشکرگاه میگذرد

در زمستان سال 1375 بعد از هشت سال دوری ازوطن ودر حالی که حکومت اسلامی طالبان آسمان کشور عزیزم افغانستان را سیاه وتار نموده بود، عازم افغانستان شدم ودر ولابت هرات در یکی از روستا های آن نزد پدرم مادرم که چند سالی بود ازولایت غزنی به این مکان آمده بودند رفتم. مدت بعد در بهار 1376 ازدواج نمودم وتقریبا" یکماه بعد طالبان به مزار شریف حمله کردند وفاجعه انسانی تلفات هزاران نفر از نیروهای طرفین درگیری اتفاق افتاد. از آنجایکه یک طرف جنگ هزاره ها بود،عرصه برای تمام هزاره ها در سراسر افغانستان تبدیل به یک زندان شد وکسی جرئت مسافرت از شهری به شهر دیگر را نداشت. چند بار برای شخص خودم اتفاق افتاد. مثلا زمانیکه برای خرید مایحتاج زندگی به شهر میرفتیم، هنگام برگشتن به منزل در بین راه توسط طالبان بازجوی میشدیم اگر کسی می توانست ثابت کند افراد محلی است، با تهدید و تعهد آزاد میشد واگر نمی توانست ثابت کند به اتهام جاسوسی توسط طالبان دستگیر وبه مکان نامعلومی منتقل میشد. در چنین وضعیتی ماه ها حانه نشین شدم وسر انجام جز فرار وهجرت دوباره به سمت ایران، راهی برایم باقی نماند.

در این مرحله هدف اصلی نه تنها نجات جان خودم بلکه نجات جان همسرم هم بود. در واقع مسئولیتم نسبت به مرحله اول سنگینتر شده بود زیرا وضعیت بسیار بد ومسیرخطر ناکتر واحتمال اتفاق های ناگوار بسیار بود. بنا بر این باز هم دست به دامان مذهب شدم وامام رضا(ع) را وسیله قراردادم تا پدر ومادرم رضایت دادند.

در مرحله دوم هجرت، مسیر لشکرگاه وبعد رباط وزابل مناسب تر وامن تر ازدیگرمسیر هابود. نحوه عبور از هرات تا لشکرگاه هم خواندنی است.

از هرات که راه افتادیم گفتیم میریم غزنی دربین راه تغییر مسیر دادیم به سمت لشکرگاه وهرجا که به گشت طالبان بر میخوردیم رفتن خانه خاله ویا عروسی وگاهی هم مراسم ختم را بهانه قرار میدادیم. چند سال بعد که فیلم سفر قندهار مخملباف را دیدم تمام خاطرات هجرت به سمت ایران برایم زنده شد. در قسمت از این فیلم تعداد از مردان برای رسیدن به مقصد لباس زنانه(برقع) به تن کرده ودایره به دست به بهانه عروسی از چنگال طالبان فرار میکنند.

پرده سوم: راه ایران از کربلا میگذرد

مدت بیش از 30 سال است که مردم افغانستان از را های مختلف، قانونی وغیر قانونی خود را به ایران میرسانند. در این راه برخی قانونی وبا گرفتن پاسپورت و ویزا وبرخی دیگر از راه قاچاق توسط افراد که اصطلاحا" راه بلد نامیده میشوند به ایران مهاجرت میکنند. انهایکه خوشبخت هستند با پاسپورت 3 ماهه به ایران میرسند وبعد از اتمام مدت اقامت تبدیل به یک فرد غیر مجاز میشود. وعده دیگر که از راه قاچاق به سمت ایران حرکت میکنند، از همان ابتدا وضعیت نامعلومی دارند. این عده از مبدا تا به مقصد اگر خوشبخت باشند وبرسند همیشه با خطرات جانی ومالی روبرو هستند. خطرات مانند: هدف تیر قرارگرفتن مرزبانان ایرانی، کتک خوردن وازیت آزار توسط قاچاقبران بین راه، به تاراج رفتن اموال همراه شان، تصادفات جاده وخفه شدن در کامیونها، انبار اتبوسها، صندلی عقب ماشین های سواری تا رسیدن به مقصد نهایی ودر آخر گروگان ماندن تا تسویه حساب وپرداخت کردن مبلغ کلانی به عنوان حق الزحمت این افراد. با تمام این خطرات باز هم مردم افغانستان مجبور هستند از هرراهی که شده خودرا به ایران برسانند ودر جای مشغول کار بیشوند.
در سالهای اخیرسخت گیری دولت ایران بیشتر شده ودر مرز ورودی سربازان ایران حق تیر اندازی دارند به همین علت خطرات قاچاق انسان افزایش یافته است. در پی این سخت گیری دولت ایران، واز آنجایکه که گفته اند( جوینده یابنده است) مردم افغانستان هم به تازگی راهی جدیدی را کشف کرده اند که هم مفید تر وهم کم خطر میباشد. وان مسیر، کشور سوریه وعراق میباشد.

مدت است که موئسسه های زیارتی وسیاحتی از داخل افغانستان با همان حزینه ی قاچاق، افرادی را ازطریق سوریه وعراق به ایران میرسانند. حسن این کار این است که هم خطرش کم است وهزینه اش مناسب وهم شربت زیارت کربلا را مینوشند وهم نخودچی کشمش مشهد مقدس را میخورند واین یعنی هم کربلایی وهم زوار، وبرای یک شیعه ی هزاره چه امتیازی بالاتر ازاین.

پی نوشت: ماجرای (سیاه توس) از اوایل سال 67 آغاز ودر اوایل زمستان همان سال با تلفات صد ها نفر پایان یافت. ماجرا از این قرار بود که تعداد از افراد شورای اتفاق به رهبری مرحو آیت الله سید علی بهشتی وبه فرماندهی سید محمد حسن جگرن، با دولت کمونیستی دکتر نجیب الله ارتباط برقرار میکنند وکه حاصل این ارتباط سرازیر شدن انبوهی از اسلحه ومهمات ساخت کشورشوروی سابق همراه با پول بسیار زیاد در برخی مناطق هزارجات به مرکزیت ولسوالی ناهور ومنطقه خوات منتقل میشود. در آن زمان هدف از این کار تقویت مردم هزاره نامیده شد وطبق شایعات آن زمان سر منشا این ارتباط هم سلطانعلی کشتمند بوده حال این ادعا صحیح بود یا خیر بنده هم بی اطلاع هستم ولی همین ارتباط ونام سلطانعلی کشتمند دست مایه ی شد برای سایر گروه های وابسته به ایران (مخالف حزب شورای اتفاق) که با فتوا صادر نمودن وکفر کشیدن سران این حزب یک جنگ تمام عیاربین حزبی را به راه انداخت وبا تمام قوا به منطقه بهسود وسپس خوات حمله کردند با کمترین زمان ممکن تمام این مناطق را اشغال کردند ودر منطقه ماندگار شدند. این حمله با تبلیغات فراوان وکذب همراه بوده طوریکه به مردم گفته شد بود در منطقه خوات برای جنس مذکر چه خورد باشد وچه بزرگ یک میل سیاه توس وده لک پول تقسیم شده است. این وضعیت تا اوایل زمستان همان سال ادامه داشت ومرکزیت نیروهای مخالف حزب شورای اتفاق در مساجد روستا ها واز جمله همان مدرسه که ما درس میخواندیم مستقر شده بود. در اولیل زمستان نیروهای حزب شورای اتفاق تجدید قوا نموده ودر یک شب برفی به قریه چای اسپ خوات حمله تمودند ودر دم دمای صبح با کلوله بستن مساجد ومدرسه تعداد زیادی از نیروهای مخالف حزب شورای اتفاق را به خاک وخون کشیدند. در آن شب شاید آسمان میدانست چه خونهای به زمین ریخته میشود برای همین تاصبح برف بارید وهربار که انسانی جنایت کرد وخونی هم نوع خودرا به زمین ریخت، آسمان از خجالت طاقت نیاورد وآنرا با لایه سفید برف کفن پوش کرد مثل اینکه در آن شب آسمان هیچ وظیفه جز پوشاندن جنایت بشری نداشت زیرا صبح که هوا روشن شد با اینکه ده ها نفر کشته وصد ها نفر زخمی شده بود هیچ اثری از جنایت هویدا نبود وهمه جا شکل کفن بود سفید وسفید بدون هیچ لکه ی خونی.

بهار سال 1368 زمانیکه برای ثبت نام وادامه تحصیل به مدرسه مراجعه کردم انجارا بسته یافتم. وقتیکه علت را جویا شدم قسمت محوطه مدرسه که بر آمدگی داشت واز جا های دیگر از سطح زمین بلند تربود نشانم دادند وگفتند: انجا گور دسته جمعی است. به روایتی9 نفر وبه روایتی دیگر 90 نفر در انجا دفن شده است. ومن برای اولین وآخرین بار ظاهر یک گور دسته جمعی را دیدم.

سود وزیان یک فاجعه!

سود وزیان یک فاجعه!

نبع: جمهوری سکوت


یکبار دیگر تاریخ تکرار شد وعاشورای دیگری آمد وعاشقان وشیفتگان امام حسین(ع) غسل شهادت نمودند ونمازبه جا آوردند ودر صحرای کربلا، همراه با پیروجوان وزن وکودک برای جان نثاری حاضر شدند تا به وظیفه ای خویش عمل کنند تا قدمی به بهشت که پیشوا ومقتدای شان قول آنرا داده است نزدیک تر شوند. در این راه نه تنها جان خود را بلکه جانهای جوانان،زنان وکودکان را هم همراه وهمدوش خود نمودند، زنجیر زنان وبر سرو سینه کوبان به سوی قربانگاه روان شدند، غافل از اینکه وبازمانده ای از لشکر یزید در گوشه ای با دلی تشنه به خون شیعیان علی(ع) در انتظار نشسته وکمر به قتل همنوعان خویش به جرم شیعه بودن بسته است. از قضا او هم با این کار(قتل همنوعان خود) میخواهد که به بهشت نزدیک تر بشود، بهشتی که دردخمه های تاریک ونمناک،جای دراین زمین پهناور، پیرانی با دلهای سیاه وتفکر حیوانی که ادعای مالکیت بهشت را دارند وکلید بهشت را در دستان خود میدانند، قول وعده آنرا به او داده است واو بعد از عبادت صبح، وبه جاآوردن نماز، عازم ماموریت شد تا بر وظیفه خود عمل کند واز قافله ای بهشتیان عقب نماند. ساعاتی بعد صدای مهیبی به گوش رسید، عرش خدا لرزید،سری از تن جدا شد، دستی به کنار افتاد، تنی رفت وپای جا ماند، دست کودکی در دست پدر ماند وتنش خاکستر شد، مادر به جای فرزند پیراهن خون آلود اورا در آغوش گرفت، بدن ها آسمانی شد وکفشها ولباسها وزنجیرها زمینی ماندو زمین از خجالت خون گریه کرد. در گوشه خنده های قهقهه به هوا رفت ریشی تکان خورد ودندانهای کثیفی نمایان شد ودستانی به سمت آسمان بالا رفت وهمه گفتند: خدایا جهاد مارا قبول کن.!!!

بعداز فاجعه ای روز عاشورای حسینی، ۱۵/۹/۱۳۹۰ در کابل،مزار وقندهار وشهیدوزخمی شدن ده ها هزاره(شیعه) دو نوع واکنش را در بین جامعه ای شیعه(هزاره) شاهد هستیم. بدون هیچ قضاوتی دیده ها وشنیده هایم را در معرض خوانش بزرگواران قرار میدهم وقضاوت را به عهده خوانندگان گرامی میگذارم.



در دو روزگذشته دوقشر از جامعه هزاره(شیعه) به این فاجعه واکنش نشان دادند که عبارتند از:
۱-مذهبیون
۲-روشنفکران

۱- مذهبیون:گروه اول که در حال حاضر تمام تریبونهای گوناگون اعم از مساجد، حسینه ها، مدارس، تکیه خانه، امام باره وحتی درون خانه های عزاداران حسینی(هزاره ها) را در اختیار دارند، ازبروز چنین فاجعه ای ابراز خوشحالی میکنند وشهید وزخمی شدن این عزیزان را به فال نیک میگیرند وصراحتا" اعلام میکنند که آنها اصلا" نگران بریده شدن دست یک کودک وتیکه پاره شدن اجساد جوانان وزنجیر زنان و عزادارن حسینی نیستند بلکه نگران زنجیر های هستند که در دستان عزاداران بوده وهم اکنون بر زمین افتاده است.

به عقیده این گروه یکی از راه های حفظ و زنده نگهداشتن قیام امام حسین(ع) شهیدن شدن پیروان آن حضرت(ع) میباشد وتمام این قبیل تلفات را زیبا میبینند وروایت میکنند که در عصر عاشورا حضرت زینب (س) در بین شهیدان دشت کربلا ایستاده بود ودر جواب شخصی گفت: من دنیا را زیبا میبینم. وبعد دستهارا به طرف آسمان بالا برده گفت: خدیا این قربانی را از ما قبول کن. آنها میگویند: ما هرچه داریم از امام حسین(ع) داریم. نه کودک ما از علی اصغر بهتر است ونه جوان ما از علی اکبر ونه زنان ما از زینب(س)، بلکه ما زنده هستیم که برای آنها ودر راه آنها جان فدا کنیم و بمیریم. به همین علت هرچه که شیعیان در راه امام حسین شهید بشوند، درخت انقلاب امام حسین(ع) آبیاری شده ومحکم تر میگردد. استدلال دومشان این است که این قبیل حوادث باعث میشود که پایه های مذهب شیعه در افغانستان محکم تر ودر جهان رسمی ترخواهد شد ودر سالهای آینده دولت افغانستان محبور خواهد شد تا در ایام عزاداری ماه محرم با گارد ویژه زیارتگاه حضرت عباس(ع) را محافظت کند ومهمتر اینکه این زیارتگاه مهم شیعیان افغانستان به زودی به شکل خیلی بهتری ساخته خواهد شد.

این گروه عقیده دارند این عظمت وبرکت خون امام حسین(ع) هست که امروز از شرق تا غرب افغانستان در ایام محرم سیاه پوش شده وصدای حسین حسین در تمام شهر های افغانستان، حتی در داخل اردوی ملی ودر بین نظامیان هم به گوش میرسد ورسانه های دولتی وخصوصی در افغانستان، با فرا رسیدن ایام محرم برنامه های نمایشی خودرا بااین ماه با عظمت، هماهنگ میکنند وبه برادران شیعه خود احترام میگذارند و بعد از فاجعه روز عاشورا، تمام شخصیت ها ومسئولین دولتی وغیر دولتی افغانستان، این فاجعه را محکوم نموده با خانواده های داغدار شهیدان روز عاشورا ابراز همدردی نموده اند، این شدنی نیست مگر از برکت وصدقه سر امام حسین(ع) ویاران با وفایش.

۲-روشنفکران

در جهت مخالف گروهی دیگری بر این عقیده هستند که تمام این فجایع، باز خورد افراط وتفریط ونحو ه ای عزاداری خود عزاداران هزاره در سالهای گذشته میباشد. این گروه اگرچه با اصل عزاداری هیچ مخالفتی ندارند بلکه آنرا به حال جامعه فعلی هزاره مفید میدانند، ولی تمام اعتراض آنها، به نحوه ای عزاداری در ایام محرم توسط شیعیان افغانستان میباشد. این گروه در سالهای گذشته بارها وبار ها از شیوه ای عزاداری در خیابان ها وصدای کر کننده ای بلند گوه ها و نصب پرچم های بزرگ در اماکن عمومی انتقاد کرده بودند وهشدار داده بودند که اگر چنین روشی، در عزاداری ایام محرم ادامه داشته باشد، باید منتظر اتفاقات وحوادث ناگواری باشیم. به عقیده این گروه، عزاداری باید عقلانی ومنطقی باشد. بهتر است خود ما اصلاح بشویم، قبل از اینکه مارا اصلاح بکنند ومجبور بشویم در مکانهای مشخص ومحیط های از قبل تعیین شده به عزاداری بپردازیم. این گروه برای اثبات ادعای شان ماجرای چند سال قبل ولایت هرات را مثال میزنند.(۱) گروه دوم برخلاف مذهبیون فاجعه ای روز عاشورا، در شهر های کابل،مزار وقندهار را مضر میدانند واولین ضرر آن را ریختن خون انسانهای بی گناه مخصوصا" کودکان میدانند.

این گروه عقیده دارند که زندگی در صلح وصفا وهمزیستی مسالمت آمیزدر بین جامعه، بر هر مذهب ومسلکی ارجحیت دارد وریختن خون انسان در هر جا ومکانی وبر هر بهانه ای زیان آور وبر خلاف مرام انسانی میباشد. این فجایع از دو منظر بر حال جامعه هزاره(شیعه) زیان آور است. اول اینکه در حال حاضر ۶۰تن شهید و۱۵۰ نفر زخمی روی دست ما مانده که بر اثر این فاجعه پیش آمده خانواده های بسیاری داغدار وبی سر پرست شده اند و هزاره های تمام جهان در ناراحتی وافسردگی به سر میبرند. ما چه بخواهیم وچه نخواهیم، واین شهیدان را تقدیم به هر کسی بکنیم، وهر نام را روی انها بگذاریم هیچ تفاوت در اصل قضیه اینکه ما ضربه روحی جانی وجسمی خوردیم، تفاوت ایجاد نمیکند. وتا سالها آثار این ضربه وارده بر گرده ما باقی خواهد ماند، زندگی تنها شعار نیست. کسی که از دنیا رفت، دیگر رفته وکسی که بی پدر ویتیم شد دیگر یتیم وتا آخر عمر آثاربی سر پرستی فقر، تنگدستی کمبود مهر ومحبت بر او باقی خواهد ماند. دوم اینکه چنین فاجعه های بزرگ با تلفات جانی فراوان در دراز مدت هم به نفع هزاره ها نخواهد بود. این گروه عقیده دارند که ساده لوحی است اگر فرض کنیم نیت ومرام کسانی که این فاجعه را محکوم کرده اند، خیر باشد وصحیح نیست که ما امروز دلمان را به چند پیام محکومیت آمیز از طرف آدم های معلوم الحال خوش بکینم وبگوئیم اجرای فاجعه به این بزرگی و وحشتناکی کار یک گروه صرفا" افراطی میباشد. کسانیکه با تفکر مخالفان اهلبیت آشنای دارند خوب میدانند که در پشت چنین فجایعی، تکفرات خطر ناک وبا اهداف از قبل تعیین شده که همان دشمنی با شعیان وتضعیف روحیه ای صلح طلبی آنها میباشد وجود دارد ومطمئنا" بعد از اینکه کمی اوضاع آرام شد، آنها در پی امتیاز طلبی بر خواهد آمد وبه بهانه ای نبودن امنیت به اهداف تعیین شده که همان محدود کردن عزاداری شیعیان در افغانستان خواهد بود اقدام خواهند کرد.

(۱)در ولایت هرات، وضعیت عزاداری آنقدر به افراط وتفریط کشیده شد که در نهایت به در گیری بین جامعه ای اهل تسنن وتشیع انجامید وبعد از آبرو ریزی وآن افتضاحات، در نهایت جامعه هزاره ای مقیم ولایت هرات، هم اکنون در مکانهای مشخص و مسیر های مشخصی حق عزاداری دارند

نت: این مطلب در روز ۱۸/۹/ یعنی سه روز بعد از فاجعه عاشورا۹۰ تحریر شده بود که به علت نقص فنی، نشر نشده بود ومتاسفانه آمار شهیدان روز عاشورا، روز به روزافزایش می یابد. نگارنده

جوانان هزاره مقیم غرب ومشکل بنام ازدواج

جوانان هزاره مقیم غرب ومشکل بنام ازدواج

منبع جمهوری سکوت




اشاره:

عید قربان امسال، یکی از اقوام که مدت دوسال ونیم است مقیم یکی از کشور های غربی میباشد به ایران آمده بود. دردید وباز دید عید، ملاقات کوتاهی داشتیم که بی نهایت مسرور گشتم. متاسفانه جلسه رسمی بود وما نتواستیم بیشتر با هم حرف بزنیم اما من حدود یکسال قبل که در شبکه ای اجتماعی قیسبوک دست رسی داشتم مفصل با هم گپ زده بودیم ومن از محل زندگی و وضعیت او آگاهی کامل داشتم. در فرصت پیش آمده به درب منزا ایشان رفتم تا با او بیشتر صحبت کنم واز اوضاع واحوال محل سکونتش بیشتربدانم. درگفتگوی که با برادر او داشتم متوجه شدم او با پدر ومادرش برای خواستگاری به یکی استانهای ایران رفته واز قرار معلوم این دوست من از طریق اینتر نت با دختر مورد نظرش آشنا شده واین آشنای مدت ادامه داشته وسر انجام به ازدواج ختم شده است. لازم به ذکر است که تمام قرار مدار یک ازدواج، قبلا" از طریق ارتباط اینتر نتی بین این دو نفر فیصله یافته وبزرگان خانواده طبق سنت وبرای اجرای کردن این مراسم حضور داشته اند وتمام این واقعه ای تاریخی از مراسم خواستگاری تا عقد دائم، در کمتر از یک هفته انجام شده است.
بنده حقیر کلا" طرفدار ازدواج جوانان، حال چه حضوری وغیرحضوری ویا اینترنی و ... غیره هستم وبرای این زوج که سنت شکنی نموده وبرای اولین بار در بین اقوام ما به این صورت ازدواج نموده آرزوی خوشبختی وطول عمررا دارم. همین امرخیرمرا واداشت تا ضمن نشر این خبر، مختصری هم در این مورد بنویسم وبا دوستان وخوانندگان وبسایت جمهوری سکوت در میان بگذارم.
ازدواج اینترنتی وجامعه هزاره!
بدون شک در جامعه سنتی وبسته ما هزاره ها، ازدواج به صورت آشنایی اینترنتی یک موضوع کاملا" بیگانه ودور از ذهن میباشد وتوسط جامعه، چه نسل قدیم وچه جدید پزیرفتنی نیست ومتاسفانه نگاه مثبتی در این موردوجود ندارند وبعد از مطرح واجرا شدن موضوع که در بالا ذکر آن رفت مردم حرف حدیث های یادی گفتند وشنیدند که قابل تحریر نیست اما میشود نتیجه گرفت جامعه هزاره حالا حالا ها با ازدواج به اصطلاح اینترنی مشکل خواهند داشت. این قضیه را می توان دوگونه تحلیل کرد اول اینکه مردم هزاره با فضای اینترنت وکارکرد آن اشنای ندارند. دوم متاسفانه تبلیغات بسیارمنفی رسانه های ایران مخصوصا" تلویزیون ایران که به صورت بسیار منفی ویک جانبه در این مورد اطلاع رسانی میکندبا عث این ذهنیت منفی شده است. به هرحال هر عاملی که باشد فرقی نمیکند ونظر قاطبه مردم دراین مورد مهم منفی است.
جوانان هزاره ومهاجرت به غرب
طی چند سال گذشته ده ها هزار جوان هزاره راهی دیار غرب شده اند که اکثریت آنها از جنس مذکر،جوان وبدون خانواده وبه صورت مجردی دراروپا،کانادا واسترالیا زندگی میکنند وعده بسیار زیادی از آنها مقیم آنجا شده اند وبه اصطلاح شهروند کشور های غربی میباشند ومشغول کار وزندگی روزمره خود هستند. به طور طبیعی این افراد نیازمند ازدواج وتشکیل خانواده میباشند. در قدم اول نیازهای روحی روانی وعاطفی ودرمرحله بعد زاد ولد وتداوم نسل، باعث میشود که که این جوانان احساس کنند نیازمند ازدواج وتشکیل خانواده هستند. در دیار غربت وکشور های غربی، مورد مناسب برای ازدواج یک جوان هزاره مسلمان وشیعه موجود نیست وهرچقدر یک جوان هزاره مدرن وبه سبک غربی زندگی کنند، شاید در کوچه وخیابان واماکن عمومی بتواند به سبک وشیوه غربی زیست کنند ویا حداقل ادای غربی ها را در بیاورند واما زمانیکه مسئله ازدواج وتشکیل خانواده به میان بیاید دیگر آن سبک زندگی غربی اگر فراموش نشود، بدون شک کم رنگ ودر درجه چندوم قرار میگرد. این کار چند علت میتواند داشته باشد اولین چیزی که به ذهن یک جوان هزاره غرب نشین، هنگام ازدواج می آید سلامت روحی وجسمی طرف مقابل میباشد ودر مرحله بعد دین، مذهب، نژاد ونجابت همسر آینده است. یک جوان هزاره هرچقدر هم که غربی فکر کند و به طور کل به مذهب پشت کرده باشد، باز هم سنت،روش تربیت،پیشینه ای زندگی وذهن درونی او تمایل دارد تا یک دختر نجیب وپاک دامن وصد البته از چشم بادامی های هزارگی خود را، برای ادامه زندگی وتداوم نسل آینده انتخاب نموده ودر کنار او ادامه زندگی دهد،لذت ببرد واحساس آرامش کند، به همین علت جوانان مهاجر هزاره مقیم غرب، به محض اینکه جای پای مطمئین وکار مناسب پیدا میکنند اولین اقدام واولین پس انداز که با رنج وزحمت خود به دست آورده است را برای امر مقدس ازدواج وتشکیل خانواده هزینه میکنند تا هم غم غربت ورنج دوری از وطن کاسته شود وهم سنت الهی به جا آورده شود وهم باعث تداوم نسل جدید هزاره در غرب گردد.
جوانان هزاره مقیم غرب ومشکلات ازدواج
هم اکنون هزاران جوان مهاجر هزاره مقیم غرب هستند که بیشتر آنها تکلیف شان روشن شده است وتبدیل به یکی شهروندان محل سکونت خود میباشند ویا در شرف گرفتن مدارک شهروندی هستند. ما که در ایران هستیم، بیشتر اوقات در مراسم عروسی دعوت میشویم که طرف ذکور آن مقیم یکی از کشور های غربی است که اقدام به ازدواج با یک دختر هزارگی مقیم ایران نموده است. جوانانی از این دست بسیار هستند که در ایران، افغانستان ویا پاکستان اقدام به ازدواج نموده اند که تمام این قیبل ازدواج ها توسط بزرگان خانواده انجام شده وباعث وبانی چنین ازدواجی در واقع خانواده های داماد وعروس بوده وخود جوان مهاجرمقیم غرب، کمتر در جنین ازدواجی نقش داشته وفقط در زمان اجرای مراسم عروسی با مهلت یک ماهه حضور داشته است. جالب است بدانید که بیشتر این وصلت ها ازروی آشنایی قبلی بین خانواده دوطرف ویا به صورت فامیلی بوده که نیاز مند تحقیقات در مورد عروس وداماد به سهولت فراهم بوده وتوسط بزرگان خانواده انجام شده است وبه ندرت مشاهده شده است که چنین وصلتی بین دو خانواده غربیه انجام شده باشد.

در اینجا سئوالی که باید پاسخ داده شود این است که آیا تمام جوانان هزاره مشتاق ازدواج مقیم غرب، این فرصت وامکان دارد تا خود در ایران، افغانستان ویا پاکستان حضور یافته، دختر مورد علاقه خود را پیداکند وبه خواستگاری او برود وسر انجام این خوستگاری به ازدواج ختم شود؟ بدون شک پاسخ منفی است. زیرا بیشتر اوقات دیدیم وشنیدیم که جوانی از یکی از کشور های غربی به ایران،افغانستان ویا پاکستان برای قصد ونیت ازدواج امده وتمامی فرصتی که دارد ۳۰ تا۴۵ روز میباشد واین فرصت برای یافتن خانواده مناسب ودر مرحله بعد دختر مناسب ومراحل بعد تر فرستادن مامور برای جواب مثبت خانواده دختر مورد نظر وسر انجام مراسم کشنده وطولانی خواستگاری ودر نهایت راضی کردن خود دختر، اصلا" فرصتی کافی نیست ودر چند موردچنین مراسمی که خود شخصا" حضور داشته ام به علت اینکه داماد فرصتی کافی برای ماندن نداشته است این وصلت سر نگرفته وبه زمان دیگری موکول شده است زمانیکه هر گز فرا نرسیده وسر انجام آن دختر با شخص دیگری ازدواج کرده است. در چنین وضعیتی اگر بخت یار داماد غرب نشین باشد وهمه چیز فراهم شود تازه میرسیم به مشکل اصلی که سکونت در غرب ومسئله بنام دین ومذهب است که اکثر خانواده های هزاره، به محض شنیدن غرب وزندگی در انجا تازه رگ غیرت دینی ومذهبی شان بیدار شده ومانع از بی دینی ولا مذهبی دختراشان میشوند..
گفتنی در این مورد زیاد است برای اینکه بحث طولانی وخسته کننده نشود، مطلبم را با یک سئوال به پایان میبرم واز تمامی خوانندگان وبسایت وزین جمهوری سکوت تقاضا میکنم در این مورد فکر کنند ونظرات وتجربیات وراه حل های خود را بنویسند. مطلب بالا صرفا" جهت یاد آوری تحریر شده تا شاید تلنگری باشد برای ذهن های خفته. متاسفانه وضعیتی جوانان مهاجر هزاره در غرب اصلا" تعریفی ندارد واگر وضعیت به این صورت(تجرد زیستن) ادامه یابد، در آینده نه چندان دور آسب های جبران ناپزیری بر پیکره جماعت مهاجر مقیم غرب وارد خواهد شد که کمترین انها افسردگی، سرخوردگی اجتماعی، انواع امراض روحی وروانی ودر نهایت توقف نسل جدید هزاره ها در غرب خواهد بود.

آیا آشنایی اینترنی برای ازدواج بین یک جوان مهاجر هزاره ای غرب نشین با دختران هزاره ای شرق نشین مفید خواهد بود وسر انجام به ازدواج ختم خواهد؟

نظر شما چیست؟



*****************
نظرات ارسالی از سوی خوانندگان وب سایت جمهوری سکوت.

omid heidari ۱۳۹۰ يکشنبه ۱۱ جدی



salam bar hamege bebakhshed nazarate hamegeton ghabele ehteram haste wali nazar e man ine ke ezdewag yak amre kheyli mohem de zendege haste wa nabayad khyli sathe gerayane behesh nega konem hala yeke az facebook yeke az ....har kase yaz yak rahe be farde morede nazaresh merese chon har kasr arizohaye motefawete dare ba hadafaye motefawet chon adama motefawetand .har kar harja hast fatrghe nandare bastege be khodesh dare masalan mad dar iran hastam dokhtare bad ham hast khob ham hast hame ja hamentoriye pas kolli negare wa natejegere nakoned .ba tashakor az dostan aziz mowafagh bashed

تاج محمد كمالي ۱۳۹۰ پنج شنبه ۲۴ قوس
سلام به برادر خوبم اقاي حيدري

افرين به شما به موضوعات خوبي اشاره دارين

خوش شدم از خواندن نوشته هاي شما

موفق و پيروز باشين

راستي به وبلاگ تازه تاسيس ما هم يه سري بزنيد خوشحال ميشم

عبدالله غفاری ۱۳۹۰ چهارشنبه ۹ قوس
سلام دوست عزیز مطلب خوبی نوشتی مشکل ازدواج واقعا نه تنها دامن گیر جوانان هزاره غرب نشین است بلکه گریبانگیر شرق نشینان هم هست چرا؟

چون جوان هزاره نه مستقیما می تواند زوج مورد نظرش را بیابد چون تجربه های تلخ نشان داده که این نوع همسگزینی به خاطر عدم شناخت صحیح و ظاهر سازی که طرفین می کنند عاقبت خوشی ندارد و از سوی دیگ خانواده ها هم نقش خوبی در انتخاب همسر برای فرزندانشان ایفا نمی توانند چون خواسته ها و دنیای او را به خوبی نمی شناسند

این مشکل یک مشکل عمیق است که باید اهل فکر ما عمیقا به فکرش باشند

مستمند ۱۳۹۰ چهارشنبه ۹ قوس
سلام به اقای حیدری سوژه ای خوب را شکار کردی موفق باشی

فکرکنم که همون طوری که اشاره نمودی ازدواج در قدم اول باید از نظر روحی وروانی یک زوج را رازی بسازد. سانیا صداقت شرط اول زندگی است که از این لحاظ معمولا دختر ها در این قسمت عجول هستند چرا چون زمان عمر مفید دخترا در مرحله انتخواب کم هست و قدرت انتخواب شان تحت تاثر احساسات شان است و از طرفی رضایت والدین شرط اصلی برنامه هست پس بنا بر این با افکار صادقانه که دارند زود حل میشند و در مسیر های مثبت راه میوفتند بله را میگن بعد شروع می کنند از شخصیت های داماد فاکتور کردن و بعداز مدتها زمان تازه همسر شان را میشناسند

پسر ها بر خلاف آنها قدرت تصمیم گیری شان بالاتر هست .به نظر من دانسته حرکت کردن و چگونگی شخصیت مهم است چه دوختر چه پسر و این دانستنی ها محصول رفت آمد و زمان مناسب است و والدین هم سعی کنند فرزندان شانر در یک عمل انجام شده قرار ندهند بعضی از دختر ها تا می فهمند خواستگار خارجی دارد به وجد میایند تمام شرط شروط را می پزیرند اینطوری هم درست نیست و بعضی آقا داماد ها به خاطر که در خارج زندگی می کنندو یک کمی وضعیت اقتصادی شان خوبست می آیند در ایران مصارف های هنگفتی را بر پا می کنند که این هم تاثر بدی روی فرهنگ جامعه ما می گزارد.

jaghuri ۱۳۹۰ سه شنبه ۸ قوس
اقای میر افغان دیروز و شیر محمد حیدری امروز سلام . هزاره های کشور های ارو پایی خیلی با احساس تر از هزار های دو ملیونی ایران است . بخدا این قدر که هزاره های ارو پا احساس هزاره بودن شان را دارد که که شما نداشته باشید .هزار های ایران اگر کمی چهره شان با ایرانی بخورد از اهزاره بودن خود منکر است و هزاره ای ایران برای شهدای بخون خفته کو یطه کدام تظاهرات کرد بلکه نه . اما شما بدانید که هزاره های ارو پا در مسایل ازدواج شان هم محکم تر از شماست . بعض کس اگر کدام فلی را مرتکب شده بیانگر این نیست که همه این طوری باشد . نه عزیزم مردم ما در اروپا تا اکنون هم نان را نون و جان را جون نمگوید .بلکه بالای زبان مادری شان تاکید دارد .

ناصری مالستانی ۱۳۹۰ سه شنبه ۸ قوس
محترم پزمان
متاسفانه فی صدی زیادی از مردم مثل شما فکر نمیکنند. و ظرفیت تصور همچه مرحله راندارند که انسان فقط بخاطر انسان بودنش محترم است نه بخاطر که مسلمان یا مسیحی یا بودایی هستند.

پژمان ۱۳۹۰ دوشنبه ۷ قوس
این نوشته بسیار تحجر گرایانه و دین زده بود. از نظر من ازدواج مسلمان و غیر مسلمان ، غربی و شرقی و هزاره و غیر هزاره ندارد. دو بشر وقتی به تفاهم برسد ازدواج می کنند. هیچ لازم نیست که در این مورد نگران باشیم و یا تبصره های سلیقه ی کنیم.

علی ۱۳۹۰ دوشنبه ۷ قوس
دیامانت عزیز خدا نکند که ما به کسی توهین کنیم این های کیگفتیم به چیزی که دوست داری قسم که حقیقت است..

امید ۱۳۹۰ يکشنبه ۶ قوس
دوستان عزیز ، توهین به هرکسی که باشد ، خوب نیست . امروز با پیشرفت تکنالوژی وسایل ارتباطی زیاد هست که شیوه استفاده از آن به اشخاص و افراد تعلق دارد. در مورد اینکه ازدواج جوانان غربی با شرقی از طریق آشنایی انترنیتی همچنان به نظر شخصی خودم کدام مشکلی ندارد ولی این نیز بستگی به طرفین دارد که در ارتباطات انترنیتی شان تا چه حد از واقعیت های که در زندگی شان دارا هستند ، صحبت کرده و تا چه حد صداقت به خرج میدهند. البته بدون شک در جوامع سنتی مثل جامعه ما در ابتدا مشکل ساز هست ، چرا که اکثریت مردم ما از انترنت و کامپیوتر سر در نمی آورند و معمولا برای شان منفی جلوه خواهد کرد. ولی در جهان دیگر کاملا مثبت پنداشته میشود و هیچ مشکلی ندارد. ما شاهد خیلی ازدواج ها ناموفق که از طریق سنتی آن صورت گرفته ( اتفاق فاملین داماد و عروس که حتی در یک قریه بوده) نیز شاهد هستیم و نمیتوان که نادیده گرفت ، البته در آنجا که ارتباطات مستقیم بوده و هیچ انترنیت و تکنالوژی مدرن هم بکار نرفته ولی نا موفق بوده چرا که شاید طرفین از ابتدا با این ازدواج رضایت نداشته اند و یا هم بدون شناخت کامل یکدیگر و بدون تفاهم نظریات و مفکوره های یکدیگر در مورد زندگی آینده شان ، و ده ها علل و عوامل دیگر ، نا موفق تمام شده است. بهر صورت مخالفش نیستم ، و خوب است که کم کم از سنت های خرافاتی که سالها است دامنه جامعه مارا در خود گرفته است ، فاصله گرفته و تجدید گردد. برای همگی موفقیت آرزو دارم.

diamond ۱۳۹۰ يکشنبه ۶ قوس
سلام خدمت همه دوستان و مخاطبین جمهوری سکوت. همه دوستان که لطف کردند در این جا یا تجربه شخصی خودشان را گفتند یا اینکه یکی از دوستان و آشنای شان هم چنین مشکلی را داشته. ولی خدایی این هم خیلی بی انصافی هست که می گوید همه دختران ایران بی وفا و یا ....... است. تعدای زیادی از جوانان که در غرب زندگی می کنند زمان خیلی زیادی نیست که از ایران یا افعانستان خارج شده این جوانان خودشان هم در ایران بوده است و از تمام شاخ و برگ های وضعیت ایران خبر داره. حالا برمی گرده از ایران زن میگیره یا افغانستان . جان هرکسی دوست دارید این جوری به دختران جوان ایران توهین نکنید

zaker hossein ۱۳۹۰ يکشنبه ۶ قوس

salam dustan bande wagheaan az ashenayee bainternet kamelan mowafegh hastam

محمد ۱۳۹۰ شنبه ۵ قوس
چیزی که قبل از ازدواج باید در باره اش فکر کرد دارای ویا سر مایه انسان است و جوانان که از طریق فیس بوک ویا ناشناخته همسر انتخاب می کند از روی عشق نیست برای رسیدن در کشور های غربی خود را مانند حور ویا فرشته می سازد بعد از 6 ماه در اینجا دانستن قانون میشود عقرب بالای ابرو و وقتی که کار به جودای کشید نیسف اموال را هم مالک میشود این قانون جهان غرب است.خیلی ساده میشه پیش گیری کرد .فقد وقتی که نکاه خط مینویسد یاد اور شود که هر کی تا این تاریخ هرچی دارای دارد در سورد جدایی همسر حق ندارد همان تور که مهریه درج میشود. از این سرما یه باد اورده خیلی ها مالک شده.

عليجان ۱۳۹۰ شنبه ۵ قوس
دوستان نويسنده اين مطلب يك سيد است.كه از بيكاري،كينه وحسادت نسبت به مردم هرازه، هر ازگاهي دست به نقد هزاره ها ميزنه.
دوست گرامي شما برو مشكل ازدواج دختر هاي سد را حل كن نه اين كه ذهن مردم را به سوي ديگه ببري

وحید نیک آیین(کابل) ۱۳۹۰ شنبه ۵ قوس

به نظر بنده شناختن انسان مستقیم خیلی مشکل است چه برسد از طریق انترنیت و یا تیلفون!

من فکر می کنم وقتی انسان تصمیم می گیرد با کسی ازدواج نماید باید حد اقل یکسال با او و خانواده اش یکسال ارتباط مستقیم داشته باشد, من خودم یک پسر جوان هستم که تا هنوز ازدواج نکرده ام اما باید فراموش نکنیم که همه بچه ها هم شایسته ازدواج نیست که یک دختر حفیفه با او به زندگی آغاز نماید. چرا همیشه ناخن انتقاد ما به سوی دختران دراز است کمی به سوی اعمال خود ما نظر اندازی داشته باشیم!

دیگرش را من نمیدانم که آیا ازدواج کردن با یک دختر و یا پسر غربی خوب است و یا بد, مگر من باید به مزاح به این چشم بادامی های بی انصاف غرب بگویم که بنده تحصیلات عالی دارم, و از لحاظ ظیفوی هم نسبتا مقام نستبا خوبی دارم , مگر دوبار من دختران زیبایی چشم بادامی خودمان را انتخاب کرده ام , آخر یک پسر شاید خوب , شاید هم بی بندوبار غربی از پیش چشم ام چنان ربوده که تا هنوز نفهمیده ام کجا شده!!!!!!!!

من به دانشجویان و دانشمندان هزاره ی که در غرب زندگی می کنند ارادت و احترام دارم, مگر از فامیل های افغانی ما هم خواهش می کنم برعلاوه اینکه طرفدار ازدواج انترنیت نیستم , در تشخیص داماد و عروس خانم های غربی تان هم کمی احتیاط کنید, زیر هر جامعه هم خوب دارد و هم بد, من نمونه هایش را می شناسم کسانی را که در غرب ازدواج کرده بعد از مدتی پشیمان شده و برخی هم رازی اند. واقعا بعد ازدواج همان طوری که فکر می کردند خوشبخت شده اند (تشکر)

milan ۱۳۹۰ شنبه ۵ قوس

دوستان چرا در مورد دختران هزاره مقیم ایران قضاوت احساسی میکنید؟

چرا به دختران مردم تهمت می زنید؟

اگر یک عده دختر که در ایران زندگی کردند و الان در کابل فاسد هستند این را باید به پای تمام دختران هزاره یا افغان بزرگ شده ایران نوشت و گفت همه شان اینطور هستند؟

متاسفم واقعا من حیران هستم چطور شما به یک عده انسان که نه میشناسین و نه انها را دیدین تهمت میزنین؟

دوستان و قوما بیایید برای یکبار فقط یکبار تعصبات بیهوده را به دور بیاندازیم..که راه پیشرفت در این است

ناصری مالستانی ۱۳۹۰ شنبه ۵ قوس
درشرایط که ما زندگی میکنیم آشنایی از طریق فامیل و آشنا مهم است و بعد هم انترنیت علاوه ای آن ولی انترنیت به نفسه نمی تواند یک وسیله ای دوست یابی درست برای جوانان باشد. جرم و جنایت های که در پشت انترنیت خوابیده است خارج از تصور مردمی است که در افغانستان زندگی میکنند.از طریق انترنیت سالانه میلیون ها دالر دزدی میشود که حتی در کشورهای پیشرفته ای غربی جلوگیری آن دربعضی مورد ناممکن است. افغانهافکر نمیکنم که این کار را بکنند ولی خیلی خارجی ها دخترهای زیبا و قشنگ را از طریق انترنیت شکار میکنند. خیلی مورد دخترهارا از طریق ویزایی کار یا ویزای تحصیلی بخارج می آورند که مثلا در مغازه یا رستورانت کارکنندیا مثلا در فلان دانشگاه درس بخوانند ولی وقت که رسیدند مدارک شان را گرفته و هرکاری که خواستند در حق شان میکنند. و حالا که در افغانستان انترنیت برای بعضی ها قابل دسترسی است دخترهای افغانی هم ازاین بلا درامان نخواهند ماند.

هرکسی اگر همچه فرصت برایشان میسر است درهرکشورجهان یکی نه یکی هست. به دوست و آشنایی که دارید تماس بگیرید و فقط برای اینکه مطمین شوید که داستان درست است یا صحنه سازی شده است.
بامیانی ۱۳۹۰ شنبه ۵ قوس

آقای علی آقای مهرین و خانم بتول خود شان در مصاحبه با بی بی سی فارسی گفته است و شما میتوانید اینجا بشنوید

http://www.youtube.com/watch?v=kp1NlCmJT90

علی ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
خدمت بامیانی عزیز عرض شود

که بدون اطلاع مطلبی را به کسی نسبت ندهد.
بر اساس شناخت و اشنایی که من با اقای مهرائین و بتول محمدی دارم این است که به هیچ صورت اشنایی انها از طریق انترنت نبوده است و بلکه اشنایی انها به واسطه یکی از دوستان خانم محمدی بوده است. و اینکه انهارا زوج خوشبخت بنامیم هم چیزی است که باید خود انها بگوید. کسی از درون زندگی کسی خبر ندارد.

موفق باشید

فروزان ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
یک مشکل عمده ای که مهاجرین هزاره در کشورهای خارج تجربه میکند جذب نشدن در جامعه ای میزبان است. دلیلش هم نداشتن تحصیلات کافی است. مخصوصا کسانیکه بالای سن 30 سالگی در خارج میرسند باتحصیلات عالی هم هرگز نمی تواند یک غربی مطلق شود از همین خاطر است که به هر نحو ممکن بر میگردد تا از وطن ازدواج کند. و کسانیکه در سن پایین تر از 15 سال در غرب میرسد خیلی راحت تر در کشور میزبان خو میگیرد. خیلی های ازاین طبقه ای سنی ضرورت درد سر را نمی بیند که افغانستان یا ایران و پاکستان برای ازدواج برود.

درقسمت ازدواج مشکل اکثریت این است که دخترهادرخیلی موارد استقلال فکری در انتخاب شوهرندارند اول بخاطر زندگی سنتی در خوانواده و دوم بخاطر نداشتن معلومات کافی از خارج و سوم هم شرایط سخت زندگی در افغانستان و پاکستان و ایران همه ای اینها در انتخاب همسر خارجی دخالت دارد.

خواستهای خارج از چوکات و روش خواستگاری حاکم در افغانستان به نیش خیلی از جوانهای خارجی خار میزند. من بعد از سالهای طولانی که در خارج ماندم و نتوانستم دروطن برگردم. سالها گذشته این فرصت برایم میسرشد و رفتم به وطن.
یکی از فامیلهای دور برایم یکی را معرفی کرد و قرار شد برویم دیدار دختر خانم. در مدت دو هفته بیش از 5 بار خانه دختر خانم رفتیم ولی موفق به دیدار وی نشدیم. مامایش که فعلا رتبه جنرالی در افغانستان دارد در این رابطه خانه ما آمده بود. ازخانه برایم تماس گرفتند که زود بیا از بازار که جنرال صاحب آمده بایک هیاهوی و طمطراق. گفتم آمده که آمده درخانه بنشیند من تا نیم ساعت دیگر میایم. وقتکه من خانه آمدم تقریبا همه اعضای فامیل را جنرال صاحب قانع کرده بود همه چیز را که وی لیست درست کرده از قبیل طلا گله مصرف طوی در فلان هوتل و سال یک بار باید دختر به افغانستان به دیدار فامیل خود بیاید بعد از اینکه خارج رفت و از همه چتی و حرف مفت اینکه داماد امضا کند درپایین این لیست که همه این مصارف را پرداخت نموده و با دخترحتما ازدواج میکند. آن وقت است که زمینه ای دیدار دختر برای داماد فراهم خواهد شد.

وقتکه این وضعیت را دیدم به خدا شاخ درآوردم گرچند لازم بود به شخصیت جنرال صاحب توهیم کنم ولی عکس العملی از خود نشان ندادم گفتم حرفی خوبی است ولی برای ما فرصت بدهید تا فکر کنیم.

مشکل اینجااست که در اکثری مورد کسی فکر نمیکند که این دو نفر از نگاه روحی و فکری و غیره باهم اصلا همخوانی دارد یانه. دختر به فکر خارج رفتن و بقیه فامیل به فکر پول گرفتن . بعد از ازدواج زندگی شان چه میشود به مرگ خر. مخصوصا اکثری دخترها که دسترسی به تحصیلات نداشته زبان کشور غربی را هم بلد نیست که صحبت کند. بچه جان میماند بادختر خانم که بیشتر به آدم معلول شباهت دارد تا یک همکاری زندگی. بچه جان مثل خر بار بکشد تا مصارف زندگی روز مره تهیه کرده در اختیار دخترخانم قرار دهد. تمام کاربرد که دخترخانم دارد غذا بپذد آنهم اگر بلد باشد و کارمهم تر از آن مساله زناشویی است. دختر خانم دلش خواست به همان هم رسیدگی نمیکند بچه خان هیج غلطی هم کرده نمیتواند. موارد های را دیدیم که دختر خانم به پولیس زنگ زده و بچه خان بسیار برای مسایل ساده روانه زندان شده است.
تعجب اینجا است که دخترخانم هزینه ای یک هفته را در جیب ندارد که برایش غذابخرد چه رسد به کرایه خانه که دراول هرماه پرداخت شود.

حوتقولی ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس

تشکر از نویسنده گرامی که به یک معضل اساسی جوانان ما پرداخته اند.

راستی اگر امکان دارد جوانان افغانستان در اروپا یک اعتراض منسجم و گسترده نسبت به تبعیضهای قومی و فساد اداری کشور، در زمان برگزاری کنفرانس دوم بن بنمایند.

یک اعتراضیه از سوی تاجیکان در این آدرس نیز آمده است که خواندنش خالی از لطف نیست و حتما سری بزنید:


http://www.kokchapress.net/index.php?option=com_content&view=article&id=378:1390-08-28-12-02-14&catid=50:1390-03-29-07-11-56&Itemid=29

فواد ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
با سلام
من هم با آقای علی موافق هستم ، دختر های که در افغانستان بزرگ میشود دختر های بسیار خوب و وفادار است و دختر های که در ایران بزرگ میشود واقعا که خیلی بی معرفت است، و نمونه اینها را ما در کوچه پس کوچه کابل میبنیم، دختر های خیلی فرصتطلب است، بخاطر پول و خارج با هر که، که باشد کنار میاید از جمله یکی از همین هنرمندان ما و شما بود مدت است که احوال اش گوم است، این دختر خانم از صنف ۹ مکتب تا سال اول دانشگاه با تاجیک ها سروکار داشت، موتر پنجشیره میامید دختر خانم را بالا میکرد میبورد نمیدانم که چه میشد خلاصه این یکی از نومنه هایش بود که خدمت شما عرض کردم. بچه های که در غرب زندگی میکند پشنهاد میکنم که فقط و فقط با دختر های که در افغاسنتان بزرگ شده ازدواج کند در غیر ان دچار مشکل میشود.

علی ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
دختر خانم های هزاره که در ایران بزرگ شده اصلن اهل زندگی نیست در قدم اول تلاش میکند که روابت پسر را با خوانواده اش قد نماید وبعد هم باید کاری کنی که فامیلش را باید به غرب برسانی دیگر اماری بالای تلاق که در ایران هست هم تئصیر منفی گزاشته اصلا به نظر بنده زن گرفتن از ایران مسل این میماند که کسی برواد مرض عصاب برای خود بخرد. بنده در یکی از کشور های غربی مددت 14 سال است که زندگی میکنم در حدودی بالای 100 نفر را می شناسم که از ایران ازدواج یک تعداد میشه گفت 15 فیصد از هم بعد از مدت کوتاهی جدا شده وبقیه همه دوچار مشکیل است. وخیلی اسان است گفتن که اگر دوست نداری جدا میشیم برایشان. کسی که از افغانستان ازدواج کند مسل این است که تکیگاهش کوه است.چیزی استکه پیش رو میبنم. وقتی وارد بازار کار شود میکه چون ما مسلمانیم در اسلام نفقه زن بالای مرد است تو حق نداری از من بپورسی که پولمرا چیکار میکنم.مال من مال من .مال تو مال منو تو وبابایم.

بامياني ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
مهدي مهراين و بتول محمدي هر دو از تريق انترنت با هم معريفي شدن و با هم ازدواج كردن و حالا يكي از موفق ترين زوج هاي مردم ما به حساب ميرود. بايد يك سايت hazaramatch.com درست شود و بچه ها و دختر هاي قوم بايد از اين تريق با هم اشنا شود

وسلام

jamilah ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس

ندانستم که مشکل دراین کار چی است ، خوب کردند از وسعت تکنالوژی حد اکثر اسفاده را کردند

برای آن های که این قسم ازدواج را به ثمر رسانده اند آرزوی زندگی خوش دارم

بیگانه ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
یکبار دوباره این پرگراف آخری خود را مرور کنید لطفا؟ چطور به این نتیجه رسیدید؟ یعنی چه این همه پیش دواری بی اعتبار؟ اصلا این حرفهایی را که نوشتید بنا به کدام دریافتهایی هست؟ ببخشید قصد توهین یا تندگویی ندارم اما فکر میکنم در نوشته تان خیلی اغراق کرده اید.

امید (امریکا) ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
با سلام
به نظر من اگر یک شبکه اینترتی برای آشنا ساختن بچه های هزاره که در غرب هستند و دختران جوان هزاره که در افغانستان، پاکستان و ایران زندگی می کنند و قصد ازدواج دارند، جور شود مفید خواهد بود.

رامین ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس

این یک مساله واقعیت است که بشتر کسانیکه در غرب زندگی میکند از فرهنگ غربی متنفر است. وبه نوعی دوست دارد با فرهنگ اسلامی زندگی کند.
دو سه تا از فامیل های من هم که در غرب زندگی میکرد از ایران و کابل زن انتخاب کرد و بعد از شش ماه زنش را به کشور محل اقامتش بردند.

لعلی وطندوست ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
به نظر من آشنای از طریق انترنت که منجر به ازودواج گردد یک آشنای مجازی است نه حقیقی و باید از انترنت زمان کارگرفته شود که آشنای نسبی و مقدماتی بین طرفین موجود باشد و جهت هماهنگی بیشتر و توافق نهای امر ازدواح از انترنت به عنوان یک وسیله استفاده نماید قسم که آقای حیدری یاد آور شده یکی از مشکلات جوانان غرب نشین نداشتن وقت کافی است که میتواند این مشکل خویش را از طریق انترنت حل نماید .

maryam ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس



ba salam ba shomo dost aziz sher mohammad haydari . ma maryam hakimi va sakin yaki az shahr haye australia . wala az nazare ma ke khodam ham chinin vaziyat ra darom va dor az family separi mikonam .be nazar az ma ashnaee da internet khob aga vaghean ba niyat ashnaee ezdivaj va mosbat basha khily ham khoba , chon ba gofta khod shom ke zikr kadin baray e ke ma bekhayem az nazdik ashna shavim va ya beshnasim time faraham khad nashod .

so e ham mitana yaki az rah haye baraye ashnaee balde ezdivaj basha.



vali bazam lazim be zikr asta ke aga tarafain vaghean qasd be ezdivaj daran , vagar na kho aga balde vaght der kadan ya khosh gozarani basha ya ........khokamilan movafeq nistam.





ba tashakor .....

یک دوست ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس
سلامی بر شما حیدری عزیز،
شما در غرب زندگی نکرده اید و تصور شما از جوانان افغان یا هزاره در غرب خیلی واقعی نیست، آن گونه که گفته می شود بیشترینه نه مدرن شده اند و نه به سبک زندگی غربیانه آن گونه که در فیلم ها می بینید خو گرفته اند. و اگر با جامعه غربی به گونه کامل همخوان می شدند دلیلی نداشت که در پی همسر آینده به افغانستان و ایران بیایند. بیشتر افغان ها در غرب حتی نسبت به همتایان شان در ایران و افغانستان سنتی تر و گاهی مذهبی تر اند و از سبک زندگی غربی هراسان! گرچه ممکن است الگل بنوشند و شبها به کلب بروند و ... اما تصورش را هم نمی کنند که خانم شان همین کارها را بکند.
اما دخترانی که در افغانستان و ایران شوق و رویای زندگی در غرب را دارند، بیشتر استعداد جذب شدن در زندگی غربی را دارند، اگر مشکل زبان انگلیسی را هر چه زودتر حل بتوانند و حتی پیش از آن، بسیاری را می شناسم که تا رسیدن به غرب یک شبه می خواهند از هر چه آزادی در غرب است سیراب شوند و این تشنگی در بسیاری موارد به از هم پاشیدگی خانواده ها انجامیده است.
دختری که هوای آزادی در سر دارد، وقتی در غرب شوهرش از وی نوعی فرمان بری شرقی و اسلامی و افغانی را می خواهد در خیلی از موارد تحمل نمی کند و در اینجا قانون و پلیس چنان یک سره از زنان حمایت می کنند که کافی است زنی به پلیس زنگ بزند و بگوید شوهرش او را به زور بوسیده است و ... نتیجه زندان و مجازات تجاوز و ...
همه ی سخن من اما بد و خوب گفتن زنان هواخواه محیط آزاد غربی و مردانی که پای در غرب و در سر هنوز هوای سنت ها را دارند، نیست. فقط موضوع این است که چگونه می توان زندگی متناسب و خوشبخت خانوادگی در غرب داشت؟ این پرسش خیلی خیلی دشواری است ودشوارترین مساله جامعه مسملمان در غرب (البته رفتار با دختران بالغ شده در غرب صد بار مشکل تر است و قصه یی علی حده)
به فکر من، باید از باورهای خرافی خود را خلاص کنیم، یکی از این باورها حجاب است، حجاب یک موضوع تاریخی است، اجتماعی و فرهنگی است و زنان بدون حجاب را نمی توان بد دانست یا در پاکدامنی کمتر از با حجابان ارزیابی کرد. اما پوشیدن لباس باید بر اساس آزادی و نوعی توافق همدیگر باشد وگرنه مشکل ساز می شود.
ازدواج در غرب برای زن یک اجبار اجتماعی نیست، و زنان برای ادامه زندگی چه کار کنند یا نکنند می توانند مستقلانه زندگی کنند و راحت هم باشند بنابراین زندگی باید بر مبناهای دوستانه و عاشقانه بنا گردد و این تغییر برای مرد شرقی دشوار است اما شدنی است آخر.
خیلی از جنبه های زندگی غربی مانند نوشیدن الکل، رقص، شنا، نایت کلب و ... هنوز برای دختر و زن افغان گناه شمرده می شود، اما به گمان من اگر زنی و مردی باهم این کارها را بکنند، کدام گپ مهمی نیست و آرام آرام عادی می شود.
نتیجه این که در غرب بخواهیم یا نخواهیم زندگی به سمتی در جریان است که هر کس چه زن یا مرد مانند یک انسان آزاد و مستقل است و بنا بر عشق و دوستی زندگی می کنند و به هم از نظر عاطفی و جنسی وفادار اند و این مبنایی خوب است و اگر نباشد چه ضرورتی دارد که به اجبار زنی و مردی همدیگر را تحمل کنند. ...

و نکته آخر و پاسخ شما:

آشنایی اینترنتی هم نوعی از آشنایی است گرچه کافی نیست برای شناختن کامل و این روند که با فیس بوک و چت هر روز بیشتر می شود، فضای جدیدی ایجاد کرده است که بهتر خانواده ها کمی در مورد آن بیتشر بدانند و باور کنند که هر عصر شیوه زندگی خود را دارد . ...

q-n noyan ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس


wallah farq mekona adam dar kul gufta na metana.adam ta adam wa sharayeet ta sharayeet ra farq mekona.albata ager darsadi bgoom shyat 50% ba izduaj khutum shuna wa 50% bedoni kudam chiz.

رضا کاتب ۱۳۹۰ جمعه ۴ قوس

من بیش از صدنمونه موفق این گونه ازدواج را در میان مردم شاهد بوده ام. اکثر دوستان خوبم چه در میان هزاره های اسماعیلی، جعفری و حنفی با این شیوه ازدواج کردند. راه بسیار خوب برای مهاجرت قانونی بخش از مردم ما در کشور های پیشرفته به حساب میرود.

احتمالا تعداد کثیر از ازدواج فوق در گام نخست مبنای انترنتی نداشته اما انترنت فرصت خوبی برای شناخت زوج های آینده ی مردم ما به حساب میرود. در ضمن ما به نیروی تحصیل کرده وآگاه ضرورت داریم. تجربه زندگی درایران و پاکستان با توجه به تاریخ حضور مان در این کشور ها، برای مردم ما خیلی زیان بار بوده است.

یادی از ""رستم""

یادی از ""رستم""

حدودا" چهار سال قبل از روی اجبار وبرای انجام کاری وارد فضای مجازی شدم وبا خریدن یک مودم دیال آپ وچند عدد کارت اینترنت، پا به دنیای گذاشتم که پایانی ندارد.

مدت با اینترنت فقط کار روزمره انجام میدادم(ثبت نام اینترنتی مهاجرین افغانستانی مقیم ایران) بعد از مرحله ثبت فرصت پیش آمد تا سری به وبلاگ وبسایت های افغانستانی بزنم واز اخبار، تحلیل ،گزارش ونوشته های که در فضای مجازی نشر میشود مطلع شوم وبه قدر توان استفاده ببرم.

در بین وبلاگ ها، درآن زمان تنها وبلاگی که دنبال میکردم، وبلاگی بود در بلاگفا بنام(کجکی) وبا نام فارسی(از دیار غربت) با مدیریت فردی بنام (رستم افغانستانی)در این وبلاگ مطالبی فرهنگی وسیاسی متنوعی نشر میشد، از مشرق ومغرب واز مسلمان وکافر واز افغانستان وایران و... وغیره.

موضوع اصلی وبلاگ انتقادی بود ونویسنده اش هم یک هزاره ای متعصب،روشن فکر ودر عین حال بسیار منطقی وپر حوصله مطلب می نوشت وتقریبا" هفته ای یکبار هم بروز میشد.
قبل از اینکه خودم در فضای مجازی بنویسم، تنها جای که کامنت می گذاشتم قسمت نظرات این وبلاگ بود. همیشه سعی میکردم اولین نفر باشم که نظر میدهم. در همان جا بود که توجه سرور بزرگوار جناب استاد ظریفی، دوست هراتی مقیم کشور فنلاند را جلب کردم که ایشان لطف نمودند و همین وبلاگ را برایم ایجاد کردند. جا دارد در همین جا بابت زحمات ایشان تشکر وقدردانی کنم.

مدت ها گذشت ومن سعی میکردم با رستم افغانستانی بیشتر آشنا بشوم. آن موقع آشنای چندانی با صفحات وبلاگ نداشتم، یک روز بر حسب اتفاق قسمت پرو فایل مدیر وبلاگ را نگاه کردم با کمال تعجب دیدم ایشان از محل خودم(خوات) واز قوم خودم(میریالی) میباشد. بعد از خواندن پروفایل رستم، بی اختیار چشمانم پر از اشک شد، نمیدانستم اشک شوق است ویا غم غربت.

بعد ها فهمیدم کار های فرهنگی میکند وساکن کرج است. بعد از مدت متاسفانه گرفتار فیلترینگ ایران ومدیر بلاگفا شد واز بلاگفا به بلاگر کوچ کرد ودر انجا هم مدت چیزی تازه ننوشت وحالا هم کلا" از دیارغربت ر ا خودش مسدود کرده است.

ایشان قلم شیوای داشت وبدون هیچ واهمه ای وبدون هیچ ترسی می نوشت. برایش فرقی نداشت مطلبش به کی بر میخورد وچه کسی ممکنه دلخور بشود، در اینجا باید اعتراف کنم تا حدود خواندن مطالب وبلاگ او بود که من هم جرئت کردم از برخی مسایل وبرخی آدما انتقاد کنم ولی در قسمت ایران هیچ وقت جرئت نکردم حتی فکر نوشتن مانند اورا بکنم. البته از نظر تحریر وتحصیلات به گرد او هم نمیرسم.
خلاصه اینکه مدت است از او هیچ خبری ندارم ونمیدانم کجا است وچه کار میکند. به هرحال وظیفه قومی وارادت شخصی که نسبت ایشان دارم، این مطلب را نشر کردم تا بگویم، رستم به یادت هستم هر جا هستی سلامت وتندرست باشی. انشا الله.

نگاه کوتاه به وضعیت جوانان مهاجر در ایران!

نگاه کوتاه به وضعیت جوانان مهاجر در ایران!

منبع: جمهوری سکوت


این روز ها دوموضوع داغ ودر عین حال نا امید کننده در بین مهاجرین افغانستانی مقیم ایران، سر زبانها است ومعمولا" در بیشترین محافل ومجالس، چنین اوضاع واحوالی را میشود مشاهده کرد. این دو موضوع، به طور عام به کل مهاجرین وبه طور خاص به جوانان مهاجربیشتر مربوط میشود. بخوانید.

اول اینکه:

مهلت برگه های(بازگشت به افغانستان) افراد مجرد، چه زن وچه مرد بالای ۱۸ سال که به طور مجردی ثبت نام کرده بودند در ۲۷ میزان، به پایان میرسد واکثریت قریب به اتفاق این افراد به طور خیلی عجله ای عازم افغانستان هستند، به همین علت تمام زیارت گاه های ایران مانند مشهد، قم ومسجد جمکران مملو از مهاجرین افغانستانی مجرد میباشد که قصد دارند برای آخرین بار این زیارت گاه را ببوسند که اگر چنانچه در افغانستان به آنها زوّار گفتند! ته دلشان خوش باشد که راست راستکی زوّار شده اند ومانند بعضی از بدبخت بیچاره ها، که بعداز مدت چند سال زندگی در ایران، از ترس اینکه توسط پلیس دستگیر واز ایران اخراج نشوند، حتی موفق نشده از چند کیلو متری گنبد آبی وطلایی این زیارتگاه هارا بیینند. البته این افراد شامل کسانی میشوند که بعد از مراجعت به افغانستان قصد برگشت دوباره به ایران را ندارند ویا حداقل بزودی برنامه ای برای بازگشت ندارند. این عده حداقل موقتا" تکلیفشان مشخص است ولی دو گروه دیگر هم بین مهاجرین غیر قانونی هستند که این روزها سخت دچار سردرگمی وبلا تکلیفی به سر میبرند. گروه اولی کسانی هستند که فکر میکنند در چند شهر افغانستان مانند کابل، مزار، قندهار وهرات (طبق نوشته های که در برگه های خروجی وجود دارد)کار مندان محترم سفارت ونمایندگی های ایران در آن شهر ها منتظر هستند تا این افراد از ایران به افغانستان مراجعت نموده وبعد از دو الی سه روز که خستگی راه از تنشان بیرون رفت، به این نمایندگی ها مراجعه وبدون هیچ معطلی ویزای مسافرت دوباره به ایران را بگیرند وبه اصطلاح خودشان این بار به طور قانونی در ایران زندگی کنند وطبق تفسیر خودشان پاسپورت کار گری بگیرند

.

گروه دوم شامل یکسری آدم های با هوش وآینده نگر میشود که هم خانم ها وهم آقایان در این گروه مشاهده میشود. این افراد هنگام ثبت نام در طرح شناسایی، با اینکه خانوادگی در ایران حضور داشتند، ولی به طور مجردی ثبت نام کرده اند. علت این کار شان دقیقا" حساب دو دو تا چهارتا بوده، به این صورت که آنها فکر میکردند با ثبت نام در این طرح، میتوانند مجوز اقامت بگیرند و در چند سال آینده وزمان که ازدواج کردند، دیگر مشکلات تشکیل پرونده ای مستقل ازخانواده وگذشتن از بورکراسی اداری ایران را نداشته باشند وبعد از ازدواج وتشکیل خانواده، مستقیم وبدون درد سر راهی خانه بخت بشوند اما، متاسفانه اکنون دچار مشکل بخوانید(جرم) مجرد بودن شده اند وباید اجبارا" بدون خانواده های خود راهی افغانستان بشوند ویا در صورت نرفتن به افغانستان، به صورت غیر قانونی در ایران زندگی کنند.! شاید خالی از لطف نباشدکه به معضل لاینحل واعصاب خورد کن دیگری که دامن گیر عده ای دیگر از هموطنان مهاجرم شده اشاره بکنم.

تعداد از دختر خانم ها که به صورت مجردی تشکیل پرونده داده اند، متاسفانه وضعیتی بغرنجی دارند. این عده بدون خانواده های خود به هیچ وجه نمیتوانند به افغانستان برگردند ودر ایران هم بدون داشتن شناسنامه زندگی سخت ودشواری را در پیش روی خواهند داشت. عده ای دیگر هم جوانانی هستند که بعد از طرح شناسایی، اقدام به ازدواج وتشکیل خانواده نموده اند که اکثریت هم با خانواده های وصلت نموده که دارای کارت شناسایی آمایش(۷) میباشند این یعنی اینکه خانواده همسر، در ایران ماندنی هستند وخود شخص به علت(جرم) مجرد بودن در پرونده اش، باید ایران را ترک کنند.

دوم:

موضوع دوم مربوط به جوانان پشت کنکوری (البته از نوع تنبل) که متاسفانه خیلی هم فراوان است میباشد.

حتما" اطلاع دارید که در امتحانات کنکور سال ۹۰ یکی از شرایطی که برای داوطلبان مهاجر افغانستانی مقیم ایران گذاشته شده است، داشتن نمره ای کتبی بالای۱۴ در مدرک دیپلم انها میباشد. یعنی اینکه اگر داو طلب مهاجر میخواهد در یکی از دانشگاه های ایران تحصیل کند، می بایست حتما" نمره ای دیپلم او بالاتر از۱۴ باشد. در غیر این صورت در هیچ دانشگاهی در ایران پزیرفته نخواهد شد. طبق شنیده ها این قانون در سالهای گذشته نبوده ومسئولان ایرانی در سال ۹۰ چنین قانونی را وضع نموده اند. به همین علت تقریبا" همه داوطلبان از چنین قانونی بی اطلاع بوده ودر کنکور سراسری در ایران شرکت کرده اند وتعداد کثیری از آنها در کنکور نمره ای قبولی گرفته واقدام به تکمیل مدارک خود نموده اند. در این وضعیت بسیاری از داو طلبین شهریه های ترم اول را هم به حساب دانشگاه های مورد نظر وارز نموده وبعد از گذشت چندین روز مسئولان دانشگاه ها، به آنها اعلام کرده اند که آنها به علت اینکه نمره کتبی شان زیر14 است واجد شرایط تحصیل در دانشگاه های ایران نیستند.

با چنین شرایط متاسفانه تمام راه ها به روی کسانیکه معدل کتبی آنها زیر ۱۴ است وقصد تحصیل در دانشگاه های ایران دارند بسته شده است. این عده از جوانان مهاجر، در سال جاری از تحصیل در دانشگاه های ایران محروم شدند واگر این قانون تغییر نکند ودر سالهای آینده به قوت خود باقی بماند، تمام روزنه های امید یک جوان مهاجر که تحصیل در دانشگاه است از بین خواهد رفت. در حال حاضرکمترین وکوچکترین آثار زیان باری که مشاهده شده است مراجعه عده ای کثیری از این داوطلبان مهاجر، برای اینکه بتوانند ادامه تحصیل بدهند در مو سسه های غیر انتفاعی که دانشگاه بدون کنکورنام گذازی شده اند مراجعه وبا هزینه ای بسیار زیاد ثبت نام نموده اند که این موسسه ها نه از نظر امکانات و نه اساتید علمی مورد تائید هیچ نهادی علمی نیستند ومدرک آنها هم معتبر نمیباشند بنا براین اگر فکری به حال این جوانان نشود در سال های آینده هیچ انگیزه برای ادامه تحصیل در بین جوانان مهاجر، در مقطع راهنمای ودبیرستان باقی نخواهد ماند زیرا تجربه ۳۰ سال زندگی در ایران نشان داده است که هر زمان، مسئولان ایرانی شرایط ورود به دانشگاه های ایران را برای مهاجرین سهل تر نموده، در سالهای بعد آمار تحصیلات در مقطع راهنمای ودبیرستان افزایش وبالعکس هر زمان که این شرایط سختر وبه قول معروف سنگ اندازی شده است، در سالهای بعد آمار محصلین در مقطع های یاد شده کاهش چشم گیری داشته است.