بسیاری از کارشناسان روابط اجتماعی به نکته ظریفی اشاره میکنندومیگویند: (هرکاری که از روی مصلحت انجام شودبه مرور زمان تبدیل به وظیفه خواهد شد.)
بهتراست مثالی خدمت تان عرض کنم.
شخصی در مسیر منزل تا محل کارش، مردی گدایی میکرد. واو هر روز صبح مبلغ صد تومان به او میداد. این کار ماه ها طول کشید. یک روز آن شخص پول خورد همراهش نبود یک پنچاه تومانی به گدا داد. فردای آن روز دوباره مبلغ صد تومان داد. گدا بلافاصله صدازد آقای محترم! لطفا" پنجاه تومان دیگر هم بدهید.! مرد پرسید چرا؟ وگدا جواب داد برای اینکه دیروز پنچاه تومان کم دادی. آنمرد خواست از دادن پول امتناع کند. گدا گفت: اگر ندهی چنان داد وفریاد راه بیندازم که آبرویت پیش خلق الله برود. مرد پنجاه تومان داد ولی دیگر از آن مسیر عبور نکرد.
با خواند مثال بسیار ساده بالا به این نتیجه میرسیم که وضعیت ما هزاره ها بعد از ۸ سال برقراری حکومت دمکراتیک چیزی شبیه آن مرد گدا میباشد.
مدت ۸سال پشتون ها از روی مصلحت ودور اندیشی تعداد وزارت خانه وپست مثلا" "کلیدی" به هزاره داد. وبا دادن چنین پست های هزاره ها را گمراه کرد، وطوری وا نمود کرد که هزاره ها ره صد ساله یک شبه رفته اند.
برای بررسی واثبات این موضوع کمی به عقب برگردیم ونگاهی به گذشته داشته باشیم.
بعد از قرنها کشتار،تبعید، ظلم،ستم،تبعیض،در حق هزاره ها سر انجام در سال ۱۳۸۰ هجری شمسی، افغانستان دارای حکومت دموکراتیک شد. وقانونی را به تصویب رساند که حقوق تمام اقلیت ها در آن رعایت شده است. متعاقب آن ودولتی بر سر کار آمد که از همه اقوام در آن شرکت داشت وبه اصطلاح (ملی) بود. ومیتوان گفت امیدی را در دلهای نا امید ملت جنگ زده افغانستان باز گرداند.
دوره سه ساله اول دولت انتصابی(توسط کشور های خارجی) به ریاست جناب کرزی طوری آغاز شد که هر وزیری خودش دولت بود وهر جنگ سالاری صاحب حکومت. وزیران آندوره سفر های خارجی خود را از کشوری آغاز میکردند که وابسته به آن بود واز آنجا ساپورت میشد. جنگ سالاران هم در داخل کشور در مناطق خود حکومت میکردند . در این وضعیت رهبران هزاره، عده ای سرمست از دلار های کشور های خارجی و عده ای به عشق حکومت خود ساخته وناسیونالیسم قومی و نژادی، با دم خود گردو میشکستند وروزگار میگذارندند. این رهبران متاسفانه به همه چیز فکر میکردند جز یک استراتژی مشخص برای آینده ای نه چندان دور، آینده که هم اکنون با آن روبرو شده ایم.
سه سال به سرعت گذشت و قرار بود دموکراسی (حداقل در حد حرف وسخن) وجود داشته باشد.به همین علت وطبق قانون وتوافقات قبلی باید انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشد. دراین برهه از زمان رهبران هزاره به دو دسته تقسیم شدند. دسته اولی منافع خود را در کنار دولت انتصابی میدیدند. ودسته دومی هم به عشق قوم ونژاد خود، هوای ریاست جمهوری بر سر داشت.
در زمان تبلیغات دور اول ریاست جمهوری، هرجا جناب محقق ویا طرفداران او متینک تبلیغاتی برگزار میکردند وانگشت خودرا روی احساسات مردم میگذاشت وشعار های ناسیونالستی سرمیداد وفریاد میزد ای هزاره اگر به من رای دهید چنان میشود وچنین میکنم وفردای ان روز جناب خلیلی ویا طرفداران او پای میگذاشت روی خر خره مردم ومیگفت: ای هزاره هسیتم ونیستیم ما هستیم چون به دولت نزدیک هستیم وما از حقوق شما دفاع میکنیم، ما قدرت داریم، ما معاونت داریم، وما دلار داریم و... . بدین سان انتخابات دور اول تمام شد وجناب کرزی به ریاست جمهوری رسید.
... وپنج سال دیگر هم در حالی سپری گشت که تعداد از وزیران هزاره در دولت مشارکت داشتند وشحص جناب خلیلی هم به عنوان معاون دوم در دولت عضو بود. ودر پایان این پنج سال آن کی که به دسترخان دولت نزدیک بود هر روز فربه وفربه تر شد وآن یکی که از دسترخان دولت دور بود به این نتیجه رسید که سازش ودوستی ونرمی بهتر از داد فغان است. واین طوری بود که او هم پا روی اصول گذشته خود گذاشت وجذب دسترخان دولت شد ورفت پشت پرده تا زمانت نامه برای هزاره ها بگیرد.
ودر نتیجه اینکه در حکومت ۸ ساله دمکراتیک افغانستان ودر آغاز دور دوم حکومت قانونی در افغانستان فرصت ها از دست رفت و آنچه عاید ماه ملت هزاره هاشد یک سرک کاهگلی در بامیان بود. و چند سرپرست وزارت خانه نه چندان مهم.
وحال هم کار ما به جای رسیده که دنبال یک وزارت خانه کلیدی هستیم تا اگر فردا حقوق مارا نداد، کسی را داشته باشیم که به ته کاسه خالی ما بزند و دادا فریاد کند تا شاید سروری، اربابی، آقای، داروغه ای به نام سازمان ملل ویا حقوق بشر صدای مارا بشنود وحق مارا بستاند.
به راستی وضعیت ما هزاره ها مصداق همان گدای نیست که به خاطر ندادن آن پنجاه تومان میخواست داد فریاد راه بیندازد وآبروی آن شخص راببرد؟
آیا رای ندادن پشتون ها به وزیران هزاره همان مسیر عوض کردن نیست؟
بهتراست مثالی خدمت تان عرض کنم.
شخصی در مسیر منزل تا محل کارش، مردی گدایی میکرد. واو هر روز صبح مبلغ صد تومان به او میداد. این کار ماه ها طول کشید. یک روز آن شخص پول خورد همراهش نبود یک پنچاه تومانی به گدا داد. فردای آن روز دوباره مبلغ صد تومان داد. گدا بلافاصله صدازد آقای محترم! لطفا" پنجاه تومان دیگر هم بدهید.! مرد پرسید چرا؟ وگدا جواب داد برای اینکه دیروز پنچاه تومان کم دادی. آنمرد خواست از دادن پول امتناع کند. گدا گفت: اگر ندهی چنان داد وفریاد راه بیندازم که آبرویت پیش خلق الله برود. مرد پنجاه تومان داد ولی دیگر از آن مسیر عبور نکرد.
با خواند مثال بسیار ساده بالا به این نتیجه میرسیم که وضعیت ما هزاره ها بعد از ۸ سال برقراری حکومت دمکراتیک چیزی شبیه آن مرد گدا میباشد.
مدت ۸سال پشتون ها از روی مصلحت ودور اندیشی تعداد وزارت خانه وپست مثلا" "کلیدی" به هزاره داد. وبا دادن چنین پست های هزاره ها را گمراه کرد، وطوری وا نمود کرد که هزاره ها ره صد ساله یک شبه رفته اند.
برای بررسی واثبات این موضوع کمی به عقب برگردیم ونگاهی به گذشته داشته باشیم.
بعد از قرنها کشتار،تبعید، ظلم،ستم،تبعیض،در حق هزاره ها سر انجام در سال ۱۳۸۰ هجری شمسی، افغانستان دارای حکومت دموکراتیک شد. وقانونی را به تصویب رساند که حقوق تمام اقلیت ها در آن رعایت شده است. متعاقب آن ودولتی بر سر کار آمد که از همه اقوام در آن شرکت داشت وبه اصطلاح (ملی) بود. ومیتوان گفت امیدی را در دلهای نا امید ملت جنگ زده افغانستان باز گرداند.
دوره سه ساله اول دولت انتصابی(توسط کشور های خارجی) به ریاست جناب کرزی طوری آغاز شد که هر وزیری خودش دولت بود وهر جنگ سالاری صاحب حکومت. وزیران آندوره سفر های خارجی خود را از کشوری آغاز میکردند که وابسته به آن بود واز آنجا ساپورت میشد. جنگ سالاران هم در داخل کشور در مناطق خود حکومت میکردند . در این وضعیت رهبران هزاره، عده ای سرمست از دلار های کشور های خارجی و عده ای به عشق حکومت خود ساخته وناسیونالیسم قومی و نژادی، با دم خود گردو میشکستند وروزگار میگذارندند. این رهبران متاسفانه به همه چیز فکر میکردند جز یک استراتژی مشخص برای آینده ای نه چندان دور، آینده که هم اکنون با آن روبرو شده ایم.
سه سال به سرعت گذشت و قرار بود دموکراسی (حداقل در حد حرف وسخن) وجود داشته باشد.به همین علت وطبق قانون وتوافقات قبلی باید انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشد. دراین برهه از زمان رهبران هزاره به دو دسته تقسیم شدند. دسته اولی منافع خود را در کنار دولت انتصابی میدیدند. ودسته دومی هم به عشق قوم ونژاد خود، هوای ریاست جمهوری بر سر داشت.
در زمان تبلیغات دور اول ریاست جمهوری، هرجا جناب محقق ویا طرفداران او متینک تبلیغاتی برگزار میکردند وانگشت خودرا روی احساسات مردم میگذاشت وشعار های ناسیونالستی سرمیداد وفریاد میزد ای هزاره اگر به من رای دهید چنان میشود وچنین میکنم وفردای ان روز جناب خلیلی ویا طرفداران او پای میگذاشت روی خر خره مردم ومیگفت: ای هزاره هسیتم ونیستیم ما هستیم چون به دولت نزدیک هستیم وما از حقوق شما دفاع میکنیم، ما قدرت داریم، ما معاونت داریم، وما دلار داریم و... . بدین سان انتخابات دور اول تمام شد وجناب کرزی به ریاست جمهوری رسید.
... وپنج سال دیگر هم در حالی سپری گشت که تعداد از وزیران هزاره در دولت مشارکت داشتند وشحص جناب خلیلی هم به عنوان معاون دوم در دولت عضو بود. ودر پایان این پنج سال آن کی که به دسترخان دولت نزدیک بود هر روز فربه وفربه تر شد وآن یکی که از دسترخان دولت دور بود به این نتیجه رسید که سازش ودوستی ونرمی بهتر از داد فغان است. واین طوری بود که او هم پا روی اصول گذشته خود گذاشت وجذب دسترخان دولت شد ورفت پشت پرده تا زمانت نامه برای هزاره ها بگیرد.
ودر نتیجه اینکه در حکومت ۸ ساله دمکراتیک افغانستان ودر آغاز دور دوم حکومت قانونی در افغانستان فرصت ها از دست رفت و آنچه عاید ماه ملت هزاره هاشد یک سرک کاهگلی در بامیان بود. و چند سرپرست وزارت خانه نه چندان مهم.
وحال هم کار ما به جای رسیده که دنبال یک وزارت خانه کلیدی هستیم تا اگر فردا حقوق مارا نداد، کسی را داشته باشیم که به ته کاسه خالی ما بزند و دادا فریاد کند تا شاید سروری، اربابی، آقای، داروغه ای به نام سازمان ملل ویا حقوق بشر صدای مارا بشنود وحق مارا بستاند.
به راستی وضعیت ما هزاره ها مصداق همان گدای نیست که به خاطر ندادن آن پنجاه تومان میخواست داد فریاد راه بیندازد وآبروی آن شخص راببرد؟
آیا رای ندادن پشتون ها به وزیران هزاره همان مسیر عوض کردن نیست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر