شما که به طور مرتب ومنظم سالها است که وبلاگ مینوسید، تاکنون چندباربرای تان پیش آمده که از ادامه وبلاگ نویسی منصرف شوید؟ وانگیزه نوشتن در فضای مجازی را ازدست بدهید؟ بدون شک چنین حسی را تاحالا داشته ائید. وهرکدام تان هم برای ازدست دادن انگیزه تان دلایل داشتید که حس نوشتن تانرا کاهش داده وبه مرز ننوشتن ر سانده است.
این حقیر درماه های آخر سال گذشته دچار چنین حالتی شدم! وعلت آنرا هم این طور خدمت تان توضیح میدهم.
یک فرهنگ غلط (به تعبیر من) دربین وبلاگ نویسان جا افتاده است که تاکامنت نگذاری برای تان کامنت نمیگذارند. .به طور معمول هم رسم است که هروبلاگ که بروز شود نویسنده محترم آن مجبور است!!! دست به کی برد شده وبلاگ به وبلاگ بیگردد وخبر خوشی را بدهد.! تا مدیر ان وبلاگ دیگر، از روی مجبوریت وادای دین تشریف بیاورد ومطلب وبلاگ مورد نظر را بخوانند، شاید هم اصلا"نخوانند! ودر پایان بعد از چاق سلامتی وقربان صدقه رفتن یک به به چه چه هم بزند وبرود.
منی حقیر هم در اوایل وبلاگ نویسی چنین بودم اما رفته رفته از این وضعیت خسته شدم! چونکه اکثر نظرات متاسفانه مفید نیست! خواننده های وبلاگ که مثلا" دعوت میشوند فقط برای ادای دین می آیند وکامنت میگذارند اینگار که دارند بدهی شان راپس مید هند. واین اصلا" خوب نیست.! واین وضعیت متاسفانه برای من تبدیل به تکرار مکدرات شد. وکار به جای رسید که دیگه اصلا" حسی اینکه به وبلاگی بروم ونظری بدهم از بین رفت!((مطالب وبلاگ هارا مرتب میخوانم)) واین حس ادامه پیدا کرد تا اینکه در ابتدای سال ۱۳۸۹ تصمیم گرفتم مدتی کار وبلاگ نویسی را تعطیل نموده وبه مغز معیوبم استراحت بدهم تا خدای نکرده از این پوک تر نشود.
در کمال نا امیدی وبی حسی مطلبی نشر کردم به عنوان محمود با حامد ما چه کرد؟! بعد از نشر این مطلب میخواستم تصمیمم را عملی نموده وچند روزی استراحت کنم. به همین علت دیگر ایمیلهایم چک نکردم وبی خبال شدم. تا اینکه دوست عزیزم علی بودا در کامنت خصوصی فرمودند: حیدری کجایی که مطلب اخیر وبلاگ تان در تلویزیون فارسی بی بی سی نشر شد. بعد از خواندن این کامنت رفتم تا ایمیل هایم را چک کنم. بلی من رسما" دعوت شده بودم ولی دو روز بعد متوجه شدم.
من که این برنامه را ندیدم، وحالا بعد از تماس با من آنها چه میپرسیدند ومن چه جواب میدادم بماند، اما از شما چه پنهان از خدا که نمیشود پنهان کرد، همین قضیه کوچک چنان انرژی مثبت به من تزریق کرد که نزدیک بود"کیسه" همت مضاعف ام بترکد. به همین خاطر برای جلوگیر از پاره شدن این کیسه ظریف، تند تند شروع کردم به آب کردن وبلاگم تا شاید کمی تخلیه انرژ بشود ومن جان سالم بدر ببرم. کار به جای رسید که در یک روز ۳با ودر روز دیگر دوبار با کانون محترم وبلاگ نویسان ایمیل زدم وتقاضای لینک وبلاگم را نمودم. ما شا الله هزار ما شا الله ملاقات با جناب کرزی ومجددی وآیت الله محسنی خیلی راحت تر از لینک شدن در کانون وبلاگ نویسان افغانستان است. من مدت یکسال پشت دروازه این کانون توی قیف بودم(منظور همان توقیف است) همیشه هم فکر میکردم که وبلاگم آنقدر بدردنخور است که لیاقت لینک شدن در چنین سایت وزین را ندارد! اما زمانیکه خبر دار شدم یکی از مطالبی وبلاگم در تلویزیون بی بی سی مورد بررسی قرار گرفته، آنوقت با خودم گفتم: ای دل غافل! حیدری تو نویسنده وتحلیل گر بودی، خودت نمیدانستی! اگرغیر از این است چرا نماینده استعمارگر پیر زه وار در رفته بین این همه وبلاگ نویس دکتر، مهندس، کار شناس، داشجو وملا های با حال فقط آمده سراغ توی بی سواد ! کمی بعد به خودم نهیب زدم نه بابا به قول آشپز های تازه کار گپ ده رنگ نیس گپ ده مزه ای غزا است. حال بی سوادم که باشم سواد به چه کار آید مطالب نشر شده مهم است، به قول معروف: مشک آن است عطار ببوید نه آنکه خود بگوید.
خلاصه سر تان را به درد نیارم! نشر چنین مطالب به درد هیچ کس نخواهد خورد اما به قول یعقوب یسنا برای اینکه موهای سر تان نکنید بهترین جا وبلاگ تان است که خودتان را تخلیه کنید.(نقل به مضمون در مصاحبه با بی بی سی) من هم با نشر این مطلب عرایض مختصری دارم خدمت دوستان عزیزم.
۱- گذاشتن کامنت واظهار نظر به خیلی از وبلاگ دوستانم بدهکار هستم. اما شما دوست محترم مطمئین باش من مرتب مطالب وبلاگ شمارا میخوانم.
۲- ۳نفر از دوستانم یعنی" غفور" و"ادیب" ویا به قول خودش نا ادیب! و ن.محمودی استاد یار دانشگاه در قم مدت زیادی است که از نقد ونظر شان محروم هستم. البته نفر دومی که معلوم است قهر کرده.!
۳- همچنان در این وبلاگ با مطالب جدید در خدمت شما هستم. پس اگر تشریف آوردید انتقاد از مطالبم فراموش نشود.
۴- اگر از مطالب وبلاگم انتقاد نشود احساس حماقت میکنم.!!!
پ.ن: من به نظر وانتقاد خوانندگان خیلی اهمیت میدهم. همیشه هم عقیده داشتم ودارم که بدترین نظر بهترین نتیجه رابرایم داشته ودارد.