این روز ها مطالب صفحات سایبری (مربوط به افغانستان) چنگی به دل نمیزند! حداقل برای افراد مثل این حقیر که هیچ وابستگی حزبی وجناحی ندارم هیچ اگیزه ای برای اظهار نظر وجود ندارد. اما از طرفی برای برادران وخواهران حزبی وجناحی هوا بس شلوغ وپر از دم و دود است. تا دلتان بخواهد حرف از کمباین وتبلیغات انتخاباتی است وبه قول معروف دماغشان چاغ وچایی شان داغ داغ است. ومتاسفانه هرچی هم دلشان بخواهد بار هم میکند! یکی نیست بپرسد این همه حرف مفت از کجا آمده؟
با این حال گاهی وقتها نمیتوان از کنار مطلبی، نوشته ای ویا موضوعی بدون واکنش گذشت. در گشت وگزار فضای مجازی به وبلاگ علی پیام رسیدم وبا نوشته متفاوت برخوردم.
با اینکه این مطلب با عجله و از سر تفنن وشاید برای خالی نبودن عریضه تحریر شده است! اما حاوی نکات جالبی هست.
کسانیکه در فضای مجازی حضور دارند بدون شک دستی به قلم دارند، یا در وبلاگ مینویسند ویا روزنامه ویا جا های دیگر. به هرحال مینویسند ویا به قول علی پیام "سیاه نویسی وکاغذ خراب کن" هستند. وخیلی ها ی دیگر هم واقعا" مانند خود علی پیام یک نویسنده واقعی هستند.
مطلب فوق در وبلاگ:علی پیام نشر شده است.
لطفا" مطلب ذیل را مطالعه کنید ونظر خود رابگوئید.
نویسنده کیست؟ نویسنده، نویسنده خلاق است نه هر مقاله نویس و هر سیاهه نویس و هر صفحه کاغذ سیاه کن. نویسنده خلاق نه سفارشی می نویسد و نه مرزهای اخلاقی و سیاسی را می شناسد. نویسنده خلاق برای انسان می نویسد. دغدغه او انسان است. روزمره نویس ها تاریخ مصرف دارند. تاریخ مصرف داران عمر کوتاهی دارند. مثلا کسی که راجع به تحصن شورای ولایتی بامیان نوشت، نوشته اش مرده است. نویسنده نیز مرده است. نویسنده خلاق نمی میرد. برای این که انسان با ماهیت انسان هیچگاه نخواهد مرد. نویسنده خلاق با شکستن عیارها و معیارها و هنجارها و اخلاق ها و سیاست ها چارچوب تعیین می کند.
به نویسنده خلاق نمی توان گفت: بیا راجع به تعلیم و تربیه بنویس یا راجع به آب های سرگردان. نویسنده خلاق نیز در پی سفارش نیست. نویسنده خلاق خلاق است و در پی کشف خودش. او کشف می کند. در کابل و در بامیان بسیارند کسانی که می نویسند. هیچ کدام شان نویسنده خلاق نیستند. همانند پیپسی کولاها و میرانداهای تاریخ مصرف دارند. واقعا چقدر مزخرف است که انسان تاریخ مصرف داشته باشد. و چقدر احمقانه است که هر کسی خود را نویسنده بداند. و چقدر احمقانه تر است که جامعه فرق نویسنده و سیاهه نویس ها را نداند.
نویسنده خلاق فرمانبر روح و روان سیال خودش است. او جامعه را قالب بندی می کند نه این که جامعه برای او خط و سیر ترسیم کند. سانسور مرگ نویسنده است. خودسانسوری نیز. نویسنده خلاق نه نقاب دارد و نه ماسک و نه تزویر و نه پرده پوشی. کسی امروزها از من قهر شده است. آمد از من راهنمایی خواست و گفت: چه گونه بنویسم که مردم بد نگوید. گفتم: یک نویسنده خلاق هیچ رنگ و تعلق نمی پذیرد. نویسنده خلاق چارچوب ساز است. با تعجب نگاه کرد و گفت: پس جامعه چه می شود؟ بد گفتن مردم چه می شود؟ مردم خوش ندارند. و ... گفتم: معیار نویسنده خلاق مردم نیست. ممکن است که در بین مردم یک تعداد گوساله و بره و بزغاله باشند. او به گمانم قهر کرد و رفت. رفت که رفت. به سقر.
نویسنده های خلاق خودش معیار است. معیار اخلاق. معیار سیاست و ... به او گفتم برو از دلت بنویس. این که بابا کلانت خوشش می اید یا نه، یک توت تر ارزش ندارد. هر چه دلت فرمان داد برو. اگر خلاق هستی. وگرنه برو چوپانی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر