درباره من

عکس من
تهران, Iran
با سلام؛ این وبلاگ برای آرشیو نوشته هایم است. به عبارت یک بک آب به حساب می اید.بنا براین خیلی دیر به اینجا سر میزنم در صورت که با نویسنده کار ضروری دارید، لطفا" به این http://hydari44.blogfa.com/ وبلاگ بیاید و یابا این ایمیل تماس بگیرد hydarie@yahoo.comبا تشکر

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

شرح حالی هجرت وغربت(قسمت سوم) یک جمله ای مناسب برای عرض تسلیت!

شرح حالی هجرت وغربت(قسمت سوم) یک جمله ای مناسب برای عرض تسلیت!
تیکه کارتونی روی زمین پهن میکنم وروی آن دراز میکشم تا ساعتی استراحت کنم وخستگی از تنم بیرون رود. هنوز بین خواب وبیداری هستم که تلفن همراهم زنگ میزند. پشت خط برادرم است. گوشی را برمیدارم میگوید بیا که جنازه را آوردند.
به ساعتم نگاه میکنم ۱:۳۰ دقیقه ای بعد از ظهر است. قید خوابیدن را میزنم ودرب مغازه را میبندم وراهی بهشت امامزاده ابراهیم(ع) میشوم تا به مراسم تشیع جنازه برسم. با بی حالی تمام خودم را روی صندلی تاکسی رها میکنم وچشمانم را میبندم تاشاید چرتی بزنم. اما نمیشود.! یاد مردن ویاد جایی که باید بروم می افتم یاد خبری که هفته ای پیش شنیدم.
درست یک هفته ای قبل خبری ناگواری شنیدم. یکی از اقاریب دور که سالها مانند خودم در ایران مهاجر بود ودر تمام دوران زندگی خود یک کار گر به اصطلاح سر فلکه ای بود. از بنایی وچاه کنی بگیر تاگوجه وخیار چینی وغیره ... .!
در هفته ای قبل علی آقا مثل هر روز صبح زود عازم سر فلکه میشود وخیلی زود کاری برایش پیدا میشود.او همراه دونفر دیگر سوار ماشین پیکان قراضه ای میشوند ومیروند.
در محل کار که میرسند راننده آز انها خواهش میکنند که راست وحسینی کار کنند وچیزی از کار نزنند. او میگوید معلم باز نشسته است. حقوقی کمی میگیرد. با هزار مکافات از دولت یک وام ده میلیونی گرفته تا این خانه ای قدیمی راتبدیل به یک منزل نو کند تا زن بچه اش در رفاه بهتر زندگی کند. او به کار گرانش که هر سه نفر مهاجر افغانستانی هستند، میگوید: خرابش کنید.! تا خراب نشود آباد هم نمیشود.
کارگران مشغول خراب کردن خانه قدیمی میشوند. ساعتی از کار نگذشته است علی آقا از روی یکی از دیوارها سقوط میکند وروی زمین می افتد وبی هوش میشود. کمی بعد آژیر آمبولانس به گوش میرسد.
جمعیتی زیادی خودش را به بهشت امامزاده ابراهیم رسانده اند. وزمانیکه من رسیدم روحانی در حال خواندن تلقین بود.
در گوشه ای ایستادم. با خود فکر میکردم وبه دنبال جمله ای بودم برای عرض تسلیت برای پسر نوجوانش تا با گفتن این جملات درد های درون اوکمی تسکین یابد.!
میخواستم بگویم غمی آخر تان باشد. اما میدانستم از دست دادن پدر در سن نوجوانی آخر غم که چه عرض کنم تازه این شروع غم های او وخانواده ای ۶نفره اش خواهد وبود.
میخواستم بگویم خدا صبر تان دهد. میدانستم که با دیدن اشکهای فرزند ۸ساله اش دیگر صبر بی معنی خواهد بود.
میخواستم بگویم مشیت الهی است. میدانستم درک این جمله ودر چنین وضعیتی برای او دشوار خواهدبود.
به خود که امدم مراسم دفن کردن مییت تمام شده بود وهنگام خدا حافظی بود. رفتم جلو ونوجوان عزا دار را در آغوش گرفتم بدون اینکه بتوانم جمله ای بگویم آنجا را ترک کردم.
تکمیلیه:
طبق قانونی که دربهار سال ۱۳۸۷ در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. وسر انجام در اردیبهشت سال ۱۳۸۹ وپس از دوسال توسط دولت به مرحله اجرا رسید.
در این قانون امده است: براساس آئين نامه هاي اجرايي، مراجع صادر کننده پروانه ساختماني مکلف شدند براي تامين سهم کارفرمايي حق بيمه کارگر ساختماني پس از دريافت رسيد پرداخت بيمه به حسابي که صندوق اعلام مي ‌کند، نسبت به صدور پروانه ساختماني اقدام کنند.
بر اساس این آئین نامه های اجرایی کار فرمایان هنگام اخذ جواز ساختمان سازی از شهرداری باید ابتدا ساختما را بیمه وسپس اقدام به تخریب ویا ساخت ساز بنمایند.
اما متاسفانه در مورد حادثه بالا که منجر به فوت یکی از هموطنان مهاجر ما شده است این ساختمان اصلا" بیمه نشده است.! واکنون با فوت شدن این هموطن خانواده ای او بی سرپرست وبی کارگر وبدون نان آور وبلاتکلیف مانده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر